part 179
#part_179
#فرار
- نیکا...
مثل دیوونه ها خندیدم
- بلاخره تونستم باهات تماس بگیرم چرا زنگ نزدی بیمعرفت ؟
حرف اخرم با بغض بود از اون طرف خطم فقط صدای نفسای کشیده ی عسل میومد با استرس لبمو گاز گرفتم حرف نمیزد!!
-........
- عسل ؟؟
-.......
- چرا چیزی نمیگی اخه ؟
صدای ضعیفش اومد
- نیکا تو چیکار کردی !!!
برای بار هزارم بغضم تو این روزا شکست و سریع گفتم
- هیچی به جون خودت هیچ کاری نکردم عسل
- گریه میکنی دیوونه ؟؟ باشه گریه نکن
نفس عمیقی کشیدم
- زندگیم شده جهنم عسل دارم تو بدبختیام دست و پا میزنم دارم نقش بازی میکنم میفهمی ؟؟
از صدای فین فین عسل فهمیدم اونم داره گریه میکنه با صدای گرفته گفت
- بگو تا بفهمم خب؟؟؟
خندیدم شروع کردم واسش تعریف کردن عسل بعد از دیانا و ارسلان سومین نفر بود که همه چیزمو داشتم بهش میگفتم هیچ صدایی از اونور خط نمیومد فقط صدای پر از بغض من بود حرفام که تموم شد انگار سبک تر شدم صدای غمگین عسل اومد
- الهی قربونت برم چقدر احمق بودم که یه ثانیه هم بهت شک کردم
از ته دل خندیدم باور کرد عسل باورم کرد
مثل دیوونه ها بین خنده و گریه گفتم :
- پس باورت شد عسلی ؟؟
- معلومه که باورم شد دیوونه ولی ....
با نگرانی سریع وسط حرفش پریدم
- ولی چی ؟
یکم مکث کرد
- کاش صیغش نمیشدی نیکا رضا بفهمه دیوونه میشه .
تنم یخ بست وای رضا زمزمه کردم
- مجبور بودم عسل مجبورم کردن بعدم فسخ صیغه راحته
#فرار
- نیکا...
مثل دیوونه ها خندیدم
- بلاخره تونستم باهات تماس بگیرم چرا زنگ نزدی بیمعرفت ؟
حرف اخرم با بغض بود از اون طرف خطم فقط صدای نفسای کشیده ی عسل میومد با استرس لبمو گاز گرفتم حرف نمیزد!!
-........
- عسل ؟؟
-.......
- چرا چیزی نمیگی اخه ؟
صدای ضعیفش اومد
- نیکا تو چیکار کردی !!!
برای بار هزارم بغضم تو این روزا شکست و سریع گفتم
- هیچی به جون خودت هیچ کاری نکردم عسل
- گریه میکنی دیوونه ؟؟ باشه گریه نکن
نفس عمیقی کشیدم
- زندگیم شده جهنم عسل دارم تو بدبختیام دست و پا میزنم دارم نقش بازی میکنم میفهمی ؟؟
از صدای فین فین عسل فهمیدم اونم داره گریه میکنه با صدای گرفته گفت
- بگو تا بفهمم خب؟؟؟
خندیدم شروع کردم واسش تعریف کردن عسل بعد از دیانا و ارسلان سومین نفر بود که همه چیزمو داشتم بهش میگفتم هیچ صدایی از اونور خط نمیومد فقط صدای پر از بغض من بود حرفام که تموم شد انگار سبک تر شدم صدای غمگین عسل اومد
- الهی قربونت برم چقدر احمق بودم که یه ثانیه هم بهت شک کردم
از ته دل خندیدم باور کرد عسل باورم کرد
مثل دیوونه ها بین خنده و گریه گفتم :
- پس باورت شد عسلی ؟؟
- معلومه که باورم شد دیوونه ولی ....
با نگرانی سریع وسط حرفش پریدم
- ولی چی ؟
یکم مکث کرد
- کاش صیغش نمیشدی نیکا رضا بفهمه دیوونه میشه .
تنم یخ بست وای رضا زمزمه کردم
- مجبور بودم عسل مجبورم کردن بعدم فسخ صیغه راحته
۱.۷k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.