We were just friends but...P.21
بابای جیمین : عزیزم ما وسط کار اینا اومدیم یعنی این دوتا نتونستن کارشونو تموم کنن الان هردوشون تحریکن
ا.ت از خجالت مرد
جیمین از تعجب شاخ در اورد
مامان جیمین : خب حالا باشه اروم تر می گفتی دخترم از خجالت اب شد
بابای جیمین : دخترم خجالت نداره که دوست پسر توعم از همین راه به وجود اومده
مامان جیمین : خفه شو دیگهههه
جیمین : هعییییی
ا.ت از خنده مرد
بابای جیمین : خب عزیزم بیا بریم یکم سئولو بگردیم
مامان جیمین : نه تازه رسیدیم ول کن
بابای جیمین ا نگاهش بهش فهموند که پاشو بزار اینا کارشونو بکنن
مامان جیمین : اها اوکی بریم
بعد 5 مین رفتن که یهو جیمین پرید روی ا.ت و ا.ت رو روی کاناپه دراز داد و روش خیمه زد سریع لباساشون رو در اوردن و شرو کردن کیس کردن بعد جیمین سمت پ.و.سی ا.ت رفت و چک کرد که هنوز خیسه یا نه که دردش نگیره و بعد د.ی.کش رو واردش کرد
ا.ت هم از شدت تحریک شدگی اثلا درد نداشت و فقط ناله می کرد
بعد 15 مین ضربه زدن بلاخره دوتاشون کام کردن و یک نفس راحت کشیدن و بغل هم روی کاناپه دراز کشیدن
جیمین : اخیششش بیب خیلی نیازت داشتم
ا.ت : اوهوم منم
رفتن دوش گرفتن و بعد یک ساعت مامان و بابا اومدن ، و رفتن دقیقا رو همون کاناپه ای که جیمین و ا.ت رو به ارامش رسونده بود نشسته که...
کاناپه : تق تق
بابای جیمین : خب خوشحالم که حالتون خوب شد فقط کاش می رفتین رو تخت صدای کاناپه رو در نمی اوردین
مامان جیمین : مرد ببندد
بابای جیمین : *خنده
ا.ت از خجالت دوباره داره میمیره و جیمین هم به لپای سرخ شده ی ا.ت می خنده
^ادامه دارد...^
هیچی به ذهنم نمی رسه -_-
ا.ت از خجالت مرد
جیمین از تعجب شاخ در اورد
مامان جیمین : خب حالا باشه اروم تر می گفتی دخترم از خجالت اب شد
بابای جیمین : دخترم خجالت نداره که دوست پسر توعم از همین راه به وجود اومده
مامان جیمین : خفه شو دیگهههه
جیمین : هعییییی
ا.ت از خنده مرد
بابای جیمین : خب عزیزم بیا بریم یکم سئولو بگردیم
مامان جیمین : نه تازه رسیدیم ول کن
بابای جیمین ا نگاهش بهش فهموند که پاشو بزار اینا کارشونو بکنن
مامان جیمین : اها اوکی بریم
بعد 5 مین رفتن که یهو جیمین پرید روی ا.ت و ا.ت رو روی کاناپه دراز داد و روش خیمه زد سریع لباساشون رو در اوردن و شرو کردن کیس کردن بعد جیمین سمت پ.و.سی ا.ت رفت و چک کرد که هنوز خیسه یا نه که دردش نگیره و بعد د.ی.کش رو واردش کرد
ا.ت هم از شدت تحریک شدگی اثلا درد نداشت و فقط ناله می کرد
بعد 15 مین ضربه زدن بلاخره دوتاشون کام کردن و یک نفس راحت کشیدن و بغل هم روی کاناپه دراز کشیدن
جیمین : اخیششش بیب خیلی نیازت داشتم
ا.ت : اوهوم منم
رفتن دوش گرفتن و بعد یک ساعت مامان و بابا اومدن ، و رفتن دقیقا رو همون کاناپه ای که جیمین و ا.ت رو به ارامش رسونده بود نشسته که...
کاناپه : تق تق
بابای جیمین : خب خوشحالم که حالتون خوب شد فقط کاش می رفتین رو تخت صدای کاناپه رو در نمی اوردین
مامان جیمین : مرد ببندد
بابای جیمین : *خنده
ا.ت از خجالت دوباره داره میمیره و جیمین هم به لپای سرخ شده ی ا.ت می خنده
^ادامه دارد...^
هیچی به ذهنم نمی رسه -_-
۵.۲k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.