تک پارتی جونگ کوک
ا/ت ویو
چند روزی بود باهام سرد رفتار میکرد صبح میرفت شب برمیگشت
از رفتاراش خسته شده بودم....
کوک ویو
این چند روز خیلی تمرینامون زیاد بود و اصلا وقت نمی کردم ک با ا/ت وقت بگذرونم تصمیم گرفتم ک از پی دی نیم اجازه بگیرم و امشب زودتر برم خونه
رفتم پیش پی دی نیم
مکالمه ی کوک با پی دی نیم
(علامت کوک+علامت پی دی نیم×)
+سلام پی دی نیم
× سلام جونگ کوک کاری داشتی؟
+آ بله میخواستم ببینم میتونم امشبو زودتر برم خونه؟
×برای چی؟(انقد سوال نپرس عهههه خو میخواد بره با عشقش وقت بگذرونه)
+میخوام با ا/ت وقت بگذرونم این چند روز چون تمرینات زیا بوده نتوستم باهاش باشم
× خیله خب میتونی بری
+ممنون پی نی نیم
×خوهش میکنم
+خب.... من دیگه برم خدافظ
×خدافظ پسرم
_______________________________
رفتم از پسرا خدافظی کردم و بعد اون رفتم ب سمت گلخونه وبرای ا/ت رز سرخ گرفتم چون عاشق رز سرخ بود،بعد اون رفتم ب سمت جواهر فروشی(....) وبرای ا/ت ی گردنبند با طرح قو گرفتم از از الماس های ریز درست شده بود
پایان ویو کوک
______________________________
ا/ت ویو
رفتم ی دوش ۱۵ دقیقه ای گرفتم و موهامو خشک کردم بعد واسه خدم دوکبوکی درست کردم و خوردم بعد اونم رفتم پای تلویزیون فیلم گذاشتم ولی از بس خسته بودم نفهمیدم کی خوابم برد
پایان ا/ت ویو
_________________________________
کوک ویو
بعد چند مین رسیدم خونه دره خونه رو باز کردم رفتن داخل ا/ت
نبود بعد دیدم روی کاناپه ب طرز خیلی کیوتی خوابش برده
انقد کیوت بود ک میخواستم بخورمش بعد کلی نگاه کردن ب ا/ت چیزایی ک دستم بود رو گذاشتم کنار رفتم ا/ت رو براید استایل بغل کردم گذاشتم رو تخت رفتم ی دوش گرفتم بعد هم رفتم خوابیدم
پایان کوک ویو
_____________________________
ا/ت ویو
صبح بلند شدم دیدم کوک کنارم خوابیده انقد کیوت خوابیده بود ک میخواستم بخورمش(نویسنده:چرا شماها انقد همو میخورید؟ا/ت:ب ت چه؟نویسنده:زِپِلِشک...) بعد بلند شدم رفتم سرویس بهداشتی کارای مربوطه رو کردم اومدم بیرون رفتم سمته آشپزخونه واسه ی صبحونه پنکیک درست کردم
و با نتلاو موز تزئینش کردم
رفتم سراغ قهوه
ا/ت:خب قهوه هم آماده شد بریم سراغ کوک....خب با چی بیدارش کنم..🤔اها
ی پر پرداختم رفتم سراغ کوک دماغش با پر قلقلک دادم
صورتشو تکون داد خندم گرفت
(ذهن ا/ت:صب کن ببینم من ک با این قهر کردم(دلتم بخواد )ولش کن بزار با پر اذیتش کنم بعد باهاش سرد رفتار کنم) انقد با پر اذیتش کردم ک بیدار شد
ا/ت:سلام (سرد)
کوک:سلام صبح بخیر
ا/ت:اوم صبح توعم بخیر(سرد)
پاشو کاراتو بکن صبحونه حاضره پاشو یخ کرد
کوک:باشه الان پا میشم
پایان ا/ت ویو
_____________________________________
کوک ویو
رفتم سرویس بهداشتی کارای مربوطه رو کردم اومدم بیرون
دیدم ا/ت منتظر من نشسته
رفتم طرفش گفتم:ا/ت ی لحظه چشماتو ببند
ا/ت:چرا؟
کوک: ببند
ا/ت:باشه
چشماشو بست هدیه هایی ک دیشب براش خریده بودم رو آوردم (بچه ها کوک دیشب گل هارو گذاشته بود داخله گلوم ک ی وقت پژمرده نشن و ی جایی گذاشته بود ک ا/ت نبینه)
گفتم:ا/ت چشماتو باز کن
چشماشو باز کرد روی میزو نگاه کرد دید گل رز سرخ روی میزه ذوق زده شد منم ک انگار تو دلم قند آب کرده بودن
بعد گل هارو آورد نزدیک بوشون کرد
ک گفتم:ا/ت
روبه من شد منم جعبه ای ک گردنبنده داخلش بود رو آوردم جلو ک با دیدنش ذوقش چند برابر شد ک لبخندی ب لبم اومد
ازم گرفتش بازش کرد
ا/ت:وای این خیلی قشنگههههههه
کوک:بابت این چند روز ببخشید ک نتونستیم باهم باشیم
این چند روز تمرینا زیاد بود و انرژی بر
ا/ت:اوم باشه ولی قول بده ک دیگه تکرار نشه
کوک:باشه قول میدم
ولی صب کن برا این گردنبنده رو ببندم
ا/ت:باشه
براش بستم
کوک:خیلی بهت میاد
ا/ت:واقعا؟ممنون...
خببب.....
بیا صبحونه بخوریم سرد شد
کوک:باشه....،ی گاز از پنکیک زد
اومممم خیلی خوشمزسسس
ا/ت:(لبخند)نوش جون
بعد از اون هم با خوبی و خوشی باهم زندگی کردنننن
(من دستن شکست بعد تو لایک نمیکنی؟واقعا ک..)
چند روزی بود باهام سرد رفتار میکرد صبح میرفت شب برمیگشت
از رفتاراش خسته شده بودم....
کوک ویو
این چند روز خیلی تمرینامون زیاد بود و اصلا وقت نمی کردم ک با ا/ت وقت بگذرونم تصمیم گرفتم ک از پی دی نیم اجازه بگیرم و امشب زودتر برم خونه
رفتم پیش پی دی نیم
مکالمه ی کوک با پی دی نیم
(علامت کوک+علامت پی دی نیم×)
+سلام پی دی نیم
× سلام جونگ کوک کاری داشتی؟
+آ بله میخواستم ببینم میتونم امشبو زودتر برم خونه؟
×برای چی؟(انقد سوال نپرس عهههه خو میخواد بره با عشقش وقت بگذرونه)
+میخوام با ا/ت وقت بگذرونم این چند روز چون تمرینات زیا بوده نتوستم باهاش باشم
× خیله خب میتونی بری
+ممنون پی نی نیم
×خوهش میکنم
+خب.... من دیگه برم خدافظ
×خدافظ پسرم
_______________________________
رفتم از پسرا خدافظی کردم و بعد اون رفتم ب سمت گلخونه وبرای ا/ت رز سرخ گرفتم چون عاشق رز سرخ بود،بعد اون رفتم ب سمت جواهر فروشی(....) وبرای ا/ت ی گردنبند با طرح قو گرفتم از از الماس های ریز درست شده بود
پایان ویو کوک
______________________________
ا/ت ویو
رفتم ی دوش ۱۵ دقیقه ای گرفتم و موهامو خشک کردم بعد واسه خدم دوکبوکی درست کردم و خوردم بعد اونم رفتم پای تلویزیون فیلم گذاشتم ولی از بس خسته بودم نفهمیدم کی خوابم برد
پایان ا/ت ویو
_________________________________
کوک ویو
بعد چند مین رسیدم خونه دره خونه رو باز کردم رفتن داخل ا/ت
نبود بعد دیدم روی کاناپه ب طرز خیلی کیوتی خوابش برده
انقد کیوت بود ک میخواستم بخورمش بعد کلی نگاه کردن ب ا/ت چیزایی ک دستم بود رو گذاشتم کنار رفتم ا/ت رو براید استایل بغل کردم گذاشتم رو تخت رفتم ی دوش گرفتم بعد هم رفتم خوابیدم
پایان کوک ویو
_____________________________
ا/ت ویو
صبح بلند شدم دیدم کوک کنارم خوابیده انقد کیوت خوابیده بود ک میخواستم بخورمش(نویسنده:چرا شماها انقد همو میخورید؟ا/ت:ب ت چه؟نویسنده:زِپِلِشک...) بعد بلند شدم رفتم سرویس بهداشتی کارای مربوطه رو کردم اومدم بیرون رفتم سمته آشپزخونه واسه ی صبحونه پنکیک درست کردم
و با نتلاو موز تزئینش کردم
رفتم سراغ قهوه
ا/ت:خب قهوه هم آماده شد بریم سراغ کوک....خب با چی بیدارش کنم..🤔اها
ی پر پرداختم رفتم سراغ کوک دماغش با پر قلقلک دادم
صورتشو تکون داد خندم گرفت
(ذهن ا/ت:صب کن ببینم من ک با این قهر کردم(دلتم بخواد )ولش کن بزار با پر اذیتش کنم بعد باهاش سرد رفتار کنم) انقد با پر اذیتش کردم ک بیدار شد
ا/ت:سلام (سرد)
کوک:سلام صبح بخیر
ا/ت:اوم صبح توعم بخیر(سرد)
پاشو کاراتو بکن صبحونه حاضره پاشو یخ کرد
کوک:باشه الان پا میشم
پایان ا/ت ویو
_____________________________________
کوک ویو
رفتم سرویس بهداشتی کارای مربوطه رو کردم اومدم بیرون
دیدم ا/ت منتظر من نشسته
رفتم طرفش گفتم:ا/ت ی لحظه چشماتو ببند
ا/ت:چرا؟
کوک: ببند
ا/ت:باشه
چشماشو بست هدیه هایی ک دیشب براش خریده بودم رو آوردم (بچه ها کوک دیشب گل هارو گذاشته بود داخله گلوم ک ی وقت پژمرده نشن و ی جایی گذاشته بود ک ا/ت نبینه)
گفتم:ا/ت چشماتو باز کن
چشماشو باز کرد روی میزو نگاه کرد دید گل رز سرخ روی میزه ذوق زده شد منم ک انگار تو دلم قند آب کرده بودن
بعد گل هارو آورد نزدیک بوشون کرد
ک گفتم:ا/ت
روبه من شد منم جعبه ای ک گردنبنده داخلش بود رو آوردم جلو ک با دیدنش ذوقش چند برابر شد ک لبخندی ب لبم اومد
ازم گرفتش بازش کرد
ا/ت:وای این خیلی قشنگههههههه
کوک:بابت این چند روز ببخشید ک نتونستیم باهم باشیم
این چند روز تمرینا زیاد بود و انرژی بر
ا/ت:اوم باشه ولی قول بده ک دیگه تکرار نشه
کوک:باشه قول میدم
ولی صب کن برا این گردنبنده رو ببندم
ا/ت:باشه
براش بستم
کوک:خیلی بهت میاد
ا/ت:واقعا؟ممنون...
خببب.....
بیا صبحونه بخوریم سرد شد
کوک:باشه....،ی گاز از پنکیک زد
اومممم خیلی خوشمزسسس
ا/ت:(لبخند)نوش جون
بعد از اون هم با خوبی و خوشی باهم زندگی کردنننن
(من دستن شکست بعد تو لایک نمیکنی؟واقعا ک..)
۵۵.۶k
۱۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.