وقتی که دشمنته ولی عاشقت میشه
وقتی که دشمنته ولی عاشقت میشه
پارت4
(دوماه بعد)
ویو ات.
صبح بود از خواب بیدار شدم و رفتم حمام بعد از حمام موهامو خشک کردم و لباس پوشیدم و رفتم دانشگاه
تو راه مدرسه.
میا: اتتتتتتتتتتتتت
ات:چته میا
میا: ات ایو از سفر برگشته(ایو دوست ات هست که چند سال رفته فرانسه)
ات: چیییییییییییی(با تعجب)
میا: دختر بیا بریم که ایو امروز میاد
(توجه توجه میا هنوز از ازدواج ات خبر نداره)
معلم:سلام بچه ها ایشون ایو هستن
ات و میا: ایو عزیزم
ایو: ات میا
معلم: شما همو میشناسین
ایو ات میا: بله استاد ما دوست دوران دبیرستان هستیم
ناظم: اقای کانگ میتوانی بیایی مدیر میخواد امروز جایگزینت کنه
معلم; خب بچه ها اومده بودم بگم من بازنشسته شدم و دارم میرم
همه: اما...اما
ات: پس کی جای شما میاد?
همه: ات بس کن تو کاری کردی اقای معلم اخراج بشه
ات: هاااااا من هرطوری راحتین من میرم با استاد دفتر
همه: استاد خداحافظ
(علامت ادمین؟)
؟ات و استاد رفتن دفتر مدیر و ات هنوز استاد جدید رو ندیده بود که به کلاس برگشت همه از دستش شاکی بودن و جسی یکی محکم زد تو شکم ات
ات: اخ دردم اومد جسی چته
جسی: حقته همش کار تو هست که استاد رفت
ات: هر جور راحتی هرجور دلت میخواد صدام کن
و حالا برو بشین که استاد جدید داره میاد
؟ استاد جدید وارد کلاس میشه و ات بدون نگاه کردن به استاد میره میشینه
ایو; هیونگ؟ تو استاد جدیدمونی
(توجه داشته باشه ایو خواهر کوک هستش)
کوک: اوهم
ویو ات.
خیلی صدای اشنایی بود و یهو استاد خودشو معرفی کرد
(یه توجه ریز دیگری کوک موقعی که استاد شده بود به خاطر اینکه میدونست ایو به این زودی از فرانسه برنمیگرده انصراف داد)
کوک: سلام بچه ها شاید شما منو بشناسین من جئون جونگکوک هستم استاد جدید
ات
سرمو بالا گرفتم دیدم کوک هستش و از خود بی خود شدم و گفتم
ات: هااااااااااااااااااااااااااا
میا: ات چرا با استاد جنگ داری اون هم پولداره و هم خوشتیپ هست(اروم)
ات:مشکل این نیست(اروم)
میا: پس چیه(بلند)
کوک: خبریه
ات: اول بزارید جواب میا رو بدم بعد میگه
میا بشین بهت میگم
میا: خب بلند بگو جلو همه
ات:ن..نمیشه
میا: چرا
ات: چون اگر ایو بفهمه به دونیم مساوی تقسیمم میکنه
همه: خب اگر نگز از استاد میپرسم
کوک: چخبره
ایو; داداش والا من چرا باید ات رو به دو نیم مساوی تقسیم کنم
کوک: او اون
ایو: بچه ها استاد میدونه
همه:استاد بگید
میا: لطفاً
کوک.
دیدم ات داره سرش رو تکون میده به نشانه نه
کوک: نه نمیگم
میا: ات اگر نگی رگ گردنمو میزنم
ات: اینقدر مهم نیست
کوک: پس مهم نیست( با پوزخند)
همه: ات توروخدا بگو وگرنه میا رگ گردنش رو میزنه
ات: اه خر مهم نیست دیگه (با عصبانیت)
کوک: بچه ها اگر ات بگه امروز مشق ندارید تدریسم نمیکنم و فرداهم میبرمتو اوردو
همه: اتتتتتتتت
ات: ...
پارت4
(دوماه بعد)
ویو ات.
صبح بود از خواب بیدار شدم و رفتم حمام بعد از حمام موهامو خشک کردم و لباس پوشیدم و رفتم دانشگاه
تو راه مدرسه.
میا: اتتتتتتتتتتتتت
ات:چته میا
میا: ات ایو از سفر برگشته(ایو دوست ات هست که چند سال رفته فرانسه)
ات: چیییییییییییی(با تعجب)
میا: دختر بیا بریم که ایو امروز میاد
(توجه توجه میا هنوز از ازدواج ات خبر نداره)
معلم:سلام بچه ها ایشون ایو هستن
ات و میا: ایو عزیزم
ایو: ات میا
معلم: شما همو میشناسین
ایو ات میا: بله استاد ما دوست دوران دبیرستان هستیم
ناظم: اقای کانگ میتوانی بیایی مدیر میخواد امروز جایگزینت کنه
معلم; خب بچه ها اومده بودم بگم من بازنشسته شدم و دارم میرم
همه: اما...اما
ات: پس کی جای شما میاد?
همه: ات بس کن تو کاری کردی اقای معلم اخراج بشه
ات: هاااااا من هرطوری راحتین من میرم با استاد دفتر
همه: استاد خداحافظ
(علامت ادمین؟)
؟ات و استاد رفتن دفتر مدیر و ات هنوز استاد جدید رو ندیده بود که به کلاس برگشت همه از دستش شاکی بودن و جسی یکی محکم زد تو شکم ات
ات: اخ دردم اومد جسی چته
جسی: حقته همش کار تو هست که استاد رفت
ات: هر جور راحتی هرجور دلت میخواد صدام کن
و حالا برو بشین که استاد جدید داره میاد
؟ استاد جدید وارد کلاس میشه و ات بدون نگاه کردن به استاد میره میشینه
ایو; هیونگ؟ تو استاد جدیدمونی
(توجه داشته باشه ایو خواهر کوک هستش)
کوک: اوهم
ویو ات.
خیلی صدای اشنایی بود و یهو استاد خودشو معرفی کرد
(یه توجه ریز دیگری کوک موقعی که استاد شده بود به خاطر اینکه میدونست ایو به این زودی از فرانسه برنمیگرده انصراف داد)
کوک: سلام بچه ها شاید شما منو بشناسین من جئون جونگکوک هستم استاد جدید
ات
سرمو بالا گرفتم دیدم کوک هستش و از خود بی خود شدم و گفتم
ات: هااااااااااااااااااااااااااا
میا: ات چرا با استاد جنگ داری اون هم پولداره و هم خوشتیپ هست(اروم)
ات:مشکل این نیست(اروم)
میا: پس چیه(بلند)
کوک: خبریه
ات: اول بزارید جواب میا رو بدم بعد میگه
میا بشین بهت میگم
میا: خب بلند بگو جلو همه
ات:ن..نمیشه
میا: چرا
ات: چون اگر ایو بفهمه به دونیم مساوی تقسیمم میکنه
همه: خب اگر نگز از استاد میپرسم
کوک: چخبره
ایو; داداش والا من چرا باید ات رو به دو نیم مساوی تقسیم کنم
کوک: او اون
ایو: بچه ها استاد میدونه
همه:استاد بگید
میا: لطفاً
کوک.
دیدم ات داره سرش رو تکون میده به نشانه نه
کوک: نه نمیگم
میا: ات اگر نگی رگ گردنمو میزنم
ات: اینقدر مهم نیست
کوک: پس مهم نیست( با پوزخند)
همه: ات توروخدا بگو وگرنه میا رگ گردنش رو میزنه
ات: اه خر مهم نیست دیگه (با عصبانیت)
کوک: بچه ها اگر ات بگه امروز مشق ندارید تدریسم نمیکنم و فرداهم میبرمتو اوردو
همه: اتتتتتتتت
ات: ...
۳.۹k
۱۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.