P35 ازدواج اجباری

کوک:من به تو تحمت نزدم حقیقت رو گفتم

ا.ت:حقیقت بخوره تو سرت

کوک:هه برو گم شو

ا.ت:اره میرم میرم اونم برای همیشه که تو

راحت باشی

کوک:دیرت شد دیگه مگه نمیخواستی دیگه

از زندگیم بری بس هرییییییییی(داد)

سرباز:آقای محترم اینجا دادگاه هست لطفا

نظم را بهم نزنید مچکرم

ا.ت:خیلی عوضی من خیلی بدبختم که بهت

اعتماد کردم نکبت

کوک:بهت میگم گم شو(میره یقه ا.ت رو

میگیره)

ا.ت:تو چرانمیفهمی ها؟ چرادرکم نمیکنی ها؟

چرا نمیفهمی ؟ میدونی برای یه دختر

ازدواج اجباری یعنی چی ها؟میدونی برای

یه مادر که بچه هاش رو از دست داده

یعنی چی ها؟ میدونم برای یه دختر توی

این سن کم تومر مغزی داشتن یعنی چی ها ؟

تو نمیدونی ؟ تو اصلا چی رو میدونی ها؟

میدونی برای یه دختر ۲۵ساله این همه مشکل

یعنی تباهی زندگی ؟فک کردی من برم

بهتر ازمن میاد ها؟ چی فکر کردی ؟

باعث بدبختی من کیه ها؟ مامانم؟ بابام؟

داداشم؟ خودم؟ مادر بزرگم ؟ نه باعث بد بختی من

رو به رومه! میرم ولی یادت باشه

برنده ی این بازی کثیف تو منم و تو کسی

بودی که ظرر کرد چرا؟ چون من صبور

بودم چرا؟ چون من آروم بودم

چرا ؟ چون........چون من عاشقت شدم ولی

تو بهم تحمت زدی دیگه نمیکشم نمیکشم

(تمام حرف های ا.ت با داد و گربه بود)

ویو کوک

اوف دلم برای ا.ت رفت ولی ...... ولی

من باید نگهش دارم فعلا

کوک:بیا بریم خونه حرف بزنیم

ا.ت:خونه کدوم خونه خونه ای که من با

اعتماد باتو توش زندگی کردم آره(اره باداد)

کوک:اینجا زشته

ا.ت:من دیگه حرفامو زدم مستر جئون

دارم میرم اونم برای همیشه

کوک:ا.ت آروم باش تا کاملا قزیه روشن شه

ا.ت:چطور آروم باشم کسی که دوستش

داشتم ازش جدا شدم