پارت•10•
ویو ات
رسیدیم بار که همون لحظه که وارد شدیم همه به ما نگاه میکردن اخه خیلی خوشگل بودیم(اعتماد به
نفسو😂)رفتیم کنار یه میز و گارسون اومد
(علامت گارسون#)
#خوش اومدین چی میل دارید؟
+خیلی ممنون دوتا ویسکی،چند درصد میخوری لیا
×50درصدی
+اوک دوتا ویسکی 50 درصدی
#چشم
+ممنون
ویو ات
ویسکی هامون رو اورد و در همین عین لیا سر کشید و منم کم کم میخوردم که یهو نگاه سنگینی رو خودم حس کردم و برگشتم که دیدم اون تت..تهیونگ بود
وایی خدا الان چیکار کنم
به لیا گفتم میرم دستشویی الان میام اونم گفت باشه
رفتم دستشویی و یکم آرایشمو درس کردم خیلی استرس داشتم نمیدونستم باید چیکارکنم تنها راهی که وجود داشت این بود که سریع لیا و بردارم و بریم خونه برای همین تا خواستم درو بازکنم که تهیونگ اومد تو
ویو تهیونگ
الان 5 ساله که دنبال ات میگردم اما پیداش نمیکنم خیلی دلم براش تنگ شده بود
_تو فقط برگرد خونه بعد شکنجه رو نشونت میدم
توی افکارم بودم که جیمین اومد تو
$تهیونگ امشب بریم بار
_اوکی ساعت ۸ بریم
$بش
رفتم اماده شدم یه کت و شلوار سیاه پوشیدم و با جیمین سوار ماشین شدیم و رسیدیم بار و رسیدم دیدم که ات اونجاست خدا بلخره پیداش کردم دیدم ات داره میره دستشویی برای همین رفتم دنبالش بعد از چند دقیقه ات میخواست بیاد بیرون که من جلو ی در وایستاده بودم که ات گفت
+ت..تت...تهیونگ(لکنت،نگران)
_او سلام بیبی گرل وحشی(چهره وحشنتاک)
+تت..تو...ای.. اینجا...چچ..چیکار میکنی؟
_اومدم بیب گرلم رو با خودم ببرم خونه
+من با تو هیچ جا نمیام(عصبانی)
_اوکی
ویو ات
دیدم تهیونگ گوشی شو از جیبش بیرون آورد و زنگ زد به جیمین که گفت لیا رو بگیر بعد گوشیو قطع کرد
و من گفتم
+لیا رو ول کن تروخدا
+من...(بیهوش)
ویو ات
تا خواستم حرف بزنم تهیونگ دستمال رو گذاشت تو دهنم و سیاهی...
ویو تهیونگ
دیدم ات میگه که لیا ول کنم چون لیا تنها چیزی عه که میتونم ات رو پیش خودم نگه دارم تا خواست حرف بعدیو بزنه دستمال رو از تو جیبم در اوردم توی دهنش گذاشتم که بیهوش شد برای همین براید استایل بغلش کردم و سوار ماشین شدم جیمین هم لیا باهاش که اونم بیهوش شده بود پشت سرم بود
رسیدیم عمارتم...
شرایط
6لایک
4کامنت
••••••|••••••
رسیدیم بار که همون لحظه که وارد شدیم همه به ما نگاه میکردن اخه خیلی خوشگل بودیم(اعتماد به
نفسو😂)رفتیم کنار یه میز و گارسون اومد
(علامت گارسون#)
#خوش اومدین چی میل دارید؟
+خیلی ممنون دوتا ویسکی،چند درصد میخوری لیا
×50درصدی
+اوک دوتا ویسکی 50 درصدی
#چشم
+ممنون
ویو ات
ویسکی هامون رو اورد و در همین عین لیا سر کشید و منم کم کم میخوردم که یهو نگاه سنگینی رو خودم حس کردم و برگشتم که دیدم اون تت..تهیونگ بود
وایی خدا الان چیکار کنم
به لیا گفتم میرم دستشویی الان میام اونم گفت باشه
رفتم دستشویی و یکم آرایشمو درس کردم خیلی استرس داشتم نمیدونستم باید چیکارکنم تنها راهی که وجود داشت این بود که سریع لیا و بردارم و بریم خونه برای همین تا خواستم درو بازکنم که تهیونگ اومد تو
ویو تهیونگ
الان 5 ساله که دنبال ات میگردم اما پیداش نمیکنم خیلی دلم براش تنگ شده بود
_تو فقط برگرد خونه بعد شکنجه رو نشونت میدم
توی افکارم بودم که جیمین اومد تو
$تهیونگ امشب بریم بار
_اوکی ساعت ۸ بریم
$بش
رفتم اماده شدم یه کت و شلوار سیاه پوشیدم و با جیمین سوار ماشین شدیم و رسیدیم بار و رسیدم دیدم که ات اونجاست خدا بلخره پیداش کردم دیدم ات داره میره دستشویی برای همین رفتم دنبالش بعد از چند دقیقه ات میخواست بیاد بیرون که من جلو ی در وایستاده بودم که ات گفت
+ت..تت...تهیونگ(لکنت،نگران)
_او سلام بیبی گرل وحشی(چهره وحشنتاک)
+تت..تو...ای.. اینجا...چچ..چیکار میکنی؟
_اومدم بیب گرلم رو با خودم ببرم خونه
+من با تو هیچ جا نمیام(عصبانی)
_اوکی
ویو ات
دیدم تهیونگ گوشی شو از جیبش بیرون آورد و زنگ زد به جیمین که گفت لیا رو بگیر بعد گوشیو قطع کرد
و من گفتم
+لیا رو ول کن تروخدا
+من...(بیهوش)
ویو ات
تا خواستم حرف بزنم تهیونگ دستمال رو گذاشت تو دهنم و سیاهی...
ویو تهیونگ
دیدم ات میگه که لیا ول کنم چون لیا تنها چیزی عه که میتونم ات رو پیش خودم نگه دارم تا خواست حرف بعدیو بزنه دستمال رو از تو جیبم در اوردم توی دهنش گذاشتم که بیهوش شد برای همین براید استایل بغلش کردم و سوار ماشین شدم جیمین هم لیا باهاش که اونم بیهوش شده بود پشت سرم بود
رسیدیم عمارتم...
شرایط
6لایک
4کامنت
••••••|••••••
۱۱.۶k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.