Part 26
Part 26
(ویو ات)
رفتم لباسامو پوشیدم و اومدم بیرون کوک هم آماده بود خیلی جذاب شده بود رفتم دستمو گذاشتم رو سینش و گفتم
ات :خم شو
کوک:( خم میشه )
ات :(لباشو میبوسه )
کوک :خیلی شیطون شدی هاا
ات :معلومه که برای ددیم شیطون میشم
(ویو کوک)
ات رو بلند کردم گذاشتمش رو میز اتاقمون که هم قدم بشه و شروع کردم به خوردن لباش دستمو آروم بردم زیر لباسش و کمرشو لمس کردم و بعد از ۵مین از هم جدا شدیم
کوک: بیبی چرا انقدر تو خوبی
ات:( خنده)
کوک :خب بریم
ات :اوهوم
(ویو ات )
رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم یه کافه خیلی کیوت که موچی و همه چی داشت خیلی ذوق کرده بودم
ات: عررررر موچیییی
کوک :میخای
ات :اوهوممم اره اره
(ویو ات )
رفتیم سر یه میز نشستیم گارسون اومد دمه میزمون سفارشمونو گرفت
گارسون :چی میل دارین
کوک: ۱۵ تا موچی و ۱ قهوه و ۱ بابل تی
گارسون :بله حتما
و گارسون رفت
ات :۱۵ تااا موچیییی
کوک :کمه خب میگفتی بیشتر بگیرم
ات :نه خوبه😋
کوک:( خنده )
(ویو ات)
بعد از کافه رفتیم پارک و یه زره باهم وقت گذروندیم که کوک گوشیش زنگ خورد
کوک: چییییی آه نباید به اون لیام عوضی اعتماد میکردم
ات :چیشده
کوک: بارم رو دزدیدن بیب من باید برم
ات: منم میام
کوک: عزیزم نمیشه که جای بچه بازی نیست
ات :تروخداااا
کوک: نمیشه عزیزم به یه بادیگردام میگم بیاد دنبالت باشه
ات :هوفف باش
کوک: مرسی قشنگم (لپش رو میبوسه )
کوک: خدافظ
ات :خدافظ
(ویو ات )
کوک رفت و بعد از ۱۰ مین بادیگراردش اومد دنبالم و بهم گفت..........
ادامه دارد
(ویو ات)
رفتم لباسامو پوشیدم و اومدم بیرون کوک هم آماده بود خیلی جذاب شده بود رفتم دستمو گذاشتم رو سینش و گفتم
ات :خم شو
کوک:( خم میشه )
ات :(لباشو میبوسه )
کوک :خیلی شیطون شدی هاا
ات :معلومه که برای ددیم شیطون میشم
(ویو کوک)
ات رو بلند کردم گذاشتمش رو میز اتاقمون که هم قدم بشه و شروع کردم به خوردن لباش دستمو آروم بردم زیر لباسش و کمرشو لمس کردم و بعد از ۵مین از هم جدا شدیم
کوک: بیبی چرا انقدر تو خوبی
ات:( خنده)
کوک :خب بریم
ات :اوهوم
(ویو ات )
رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم یه کافه خیلی کیوت که موچی و همه چی داشت خیلی ذوق کرده بودم
ات: عررررر موچیییی
کوک :میخای
ات :اوهوممم اره اره
(ویو ات )
رفتیم سر یه میز نشستیم گارسون اومد دمه میزمون سفارشمونو گرفت
گارسون :چی میل دارین
کوک: ۱۵ تا موچی و ۱ قهوه و ۱ بابل تی
گارسون :بله حتما
و گارسون رفت
ات :۱۵ تااا موچیییی
کوک :کمه خب میگفتی بیشتر بگیرم
ات :نه خوبه😋
کوک:( خنده )
(ویو ات)
بعد از کافه رفتیم پارک و یه زره باهم وقت گذروندیم که کوک گوشیش زنگ خورد
کوک: چییییی آه نباید به اون لیام عوضی اعتماد میکردم
ات :چیشده
کوک: بارم رو دزدیدن بیب من باید برم
ات: منم میام
کوک: عزیزم نمیشه که جای بچه بازی نیست
ات :تروخداااا
کوک: نمیشه عزیزم به یه بادیگردام میگم بیاد دنبالت باشه
ات :هوفف باش
کوک: مرسی قشنگم (لپش رو میبوسه )
کوک: خدافظ
ات :خدافظ
(ویو ات )
کوک رفت و بعد از ۱۰ مین بادیگراردش اومد دنبالم و بهم گفت..........
ادامه دارد
۳۹.۷k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.