جاسوس پارت ۳
_________
ویو ا/ت
الکس: خوب برو تو رینگ میخوام مهارت مبارزه ات رو ببینم
ا/ت: باشه
رفتم که یه مرد هیکلی اومد ولی برعکس هیکلش خیلی ضعیف بود راحت شکست خورد
ا/ت: جدی میفرمایید؟
که دیدم یکی دیگه اومد و با اون هم مبارزه کردم ولی ۱ دقیقه بیشتر از قبلی موند و بازم شکست خورد
ا/ت: یا من خیلی قویم یا اینا واقعا ضعیفن
الکس: خوب ببینم این رو چطوری شکست میدی جان قویترینمون که هیچوقت شکست نخورده
ا/ت: میبینیم
یه پسر با هیکل معمولی بود شروع به مبارزه کردیم نفس کم آوردم حالا شد یه مبارزه یه فکری به سرم زد همون روش قدیمی
ا/ت: صبرکن*نفس نفس*
آروم نزدیکش شدم قبل از اینکه کاری کنه دستش رو گرفتم و به چشماش نگاه کردم تعجب کرده بود
ا/ت: میدونی ازت خوشم میاد خوب دووم آوردی ولی*خیلی ارومم و با ملایمت*
که با پام زدم به اونجاش و افتاد
ا/ت: تماممم خوشم میاد همیشه جواب میده
الکس:*تشویق* انتظار نداشتم خوب حالا نوبت مبارزه ات با منه
اومد تو رینگ اولش همه چیزی اوکی بود و به نفع من ولی
الکس: پارک ا/ت با من ازدواج میکنی؟
ا/ت:*دفاعش رو میاره پایین* جانمممممم؟
که یدفعه دستم رو گرفت و منو انداخت زمین و روم نشست
الکس: این روش هم همیشه کار سازه و جواب داده
ا/ت: هوش عوضی بلند شو
الکس: جام راحته
ا/ت: باشه
با یه حرکت جامون رو عوض کردم
ا/ت: راست میگیا راحته
الکس: بلند نمیشی؟
ا/ت: نوچ
که پیراهنم رو گرفت و منو نزدیک خودش کرد
ا/ت:چ...چیکار میکنی؟
چیزی نگفت و لبش رو چسبوند رو لبهام و شروع به مک زدن کرد بعد چندمین از هم جدا شدیم با پوزخند بهم نگاه میکرد
ا/ت: اییی چندش
الکس: عاااا لبای خوشمزه ای داری کنجکاوم بدونم طعم بدنت چجوریه(منحرف خودتونید🤣)
ا/ت: گی(گوه) نخور اشغال
الکس: باش بریم ادامه ی تمرین *بلند شد* دنبالم بیا
رفتیم یه بخش دیگه از اتاق که کلی تفنگ و وسیله به عنوان هدف بود
الکس: یکی رو انتخاب کن
بدون اینکه چیزی بگم تفنگ ها رو نگاه میکردم که چشمم خورد به .....(دیگه شرمنده من مافیا یا پلیس نیستم که اسم اسلحه ها رو بدونم😒🤣) بهترین تفنگ برش داشتم
الکس: بهترین انتخاب
ا/ت: سبک، خوش دست، بی صدا و البته قدرت شلیک عالی داره
الکس: خوب اینا رو بلدی از کجا؟
ا/ت: عموم پلیس بود منم از سر کنجکاوی ازش خواستم بهم یاد بده که دیگه کلا همه چیز رو بهم یاد داد
الکس: واو ولی گفتی بود؟
ا/ت: آره سر یکی از ماموریت هاش کشته شد*ناراحت* *کمی بعد* خوب حالا کدوم هدف؟
الکس:اون*به یه آدمک اشاره کرد*
شلیک کردم یکی تو سرش یکی هم تو قلبش
الکس: براوو یعنی عالی بهترین کس رو انتخاب کردم مطمعنم یه مافیای موفق میشدی خوب اگه جسمه تکون بخوره چی؟ اونو بزن(اون آدمک های چوبی هستن که همش تکون میخورن از اونا)
به جسمه واسه چند ثانیه نگاه کردم الگوش رو یاد گرفتم و یه طرف رو انتخاب کردم و بوم دقیقا خورد وسطش
الکس: افریننننن زنم میشی؟
ا/ت: یه بار دیگه از این حرفا بزن تا یه گلوله تو سرت خالی کنم
الکس: باشه بابا/ولی به زودی قراره بشی/..... خوب حالا بریم سراغ ماشین
ا/ت: اینم بلدم
الکس: پس ماموریت رو به درستی انجام میدی بعد از اونم باید رو وفاداریت کار کنیم حالا بریم
از عمارت کامل خارج شدیم و رفتیم بیرون سوار یه ماشین شدیم بهم گفت طوری برونم که انگار یکی داره تعقیبم میکنه و واسه شبیه سازی هم به یکی از بادیگارد هاش گفت مارو تعقیب کنه و منم به بهترین شکل ممکن گمش کردم
الکس: آفرین به تو
که یدفعه........
ویو ا/ت
الکس: خوب برو تو رینگ میخوام مهارت مبارزه ات رو ببینم
ا/ت: باشه
رفتم که یه مرد هیکلی اومد ولی برعکس هیکلش خیلی ضعیف بود راحت شکست خورد
ا/ت: جدی میفرمایید؟
که دیدم یکی دیگه اومد و با اون هم مبارزه کردم ولی ۱ دقیقه بیشتر از قبلی موند و بازم شکست خورد
ا/ت: یا من خیلی قویم یا اینا واقعا ضعیفن
الکس: خوب ببینم این رو چطوری شکست میدی جان قویترینمون که هیچوقت شکست نخورده
ا/ت: میبینیم
یه پسر با هیکل معمولی بود شروع به مبارزه کردیم نفس کم آوردم حالا شد یه مبارزه یه فکری به سرم زد همون روش قدیمی
ا/ت: صبرکن*نفس نفس*
آروم نزدیکش شدم قبل از اینکه کاری کنه دستش رو گرفتم و به چشماش نگاه کردم تعجب کرده بود
ا/ت: میدونی ازت خوشم میاد خوب دووم آوردی ولی*خیلی ارومم و با ملایمت*
که با پام زدم به اونجاش و افتاد
ا/ت: تماممم خوشم میاد همیشه جواب میده
الکس:*تشویق* انتظار نداشتم خوب حالا نوبت مبارزه ات با منه
اومد تو رینگ اولش همه چیزی اوکی بود و به نفع من ولی
الکس: پارک ا/ت با من ازدواج میکنی؟
ا/ت:*دفاعش رو میاره پایین* جانمممممم؟
که یدفعه دستم رو گرفت و منو انداخت زمین و روم نشست
الکس: این روش هم همیشه کار سازه و جواب داده
ا/ت: هوش عوضی بلند شو
الکس: جام راحته
ا/ت: باشه
با یه حرکت جامون رو عوض کردم
ا/ت: راست میگیا راحته
الکس: بلند نمیشی؟
ا/ت: نوچ
که پیراهنم رو گرفت و منو نزدیک خودش کرد
ا/ت:چ...چیکار میکنی؟
چیزی نگفت و لبش رو چسبوند رو لبهام و شروع به مک زدن کرد بعد چندمین از هم جدا شدیم با پوزخند بهم نگاه میکرد
ا/ت: اییی چندش
الکس: عاااا لبای خوشمزه ای داری کنجکاوم بدونم طعم بدنت چجوریه(منحرف خودتونید🤣)
ا/ت: گی(گوه) نخور اشغال
الکس: باش بریم ادامه ی تمرین *بلند شد* دنبالم بیا
رفتیم یه بخش دیگه از اتاق که کلی تفنگ و وسیله به عنوان هدف بود
الکس: یکی رو انتخاب کن
بدون اینکه چیزی بگم تفنگ ها رو نگاه میکردم که چشمم خورد به .....(دیگه شرمنده من مافیا یا پلیس نیستم که اسم اسلحه ها رو بدونم😒🤣) بهترین تفنگ برش داشتم
الکس: بهترین انتخاب
ا/ت: سبک، خوش دست، بی صدا و البته قدرت شلیک عالی داره
الکس: خوب اینا رو بلدی از کجا؟
ا/ت: عموم پلیس بود منم از سر کنجکاوی ازش خواستم بهم یاد بده که دیگه کلا همه چیز رو بهم یاد داد
الکس: واو ولی گفتی بود؟
ا/ت: آره سر یکی از ماموریت هاش کشته شد*ناراحت* *کمی بعد* خوب حالا کدوم هدف؟
الکس:اون*به یه آدمک اشاره کرد*
شلیک کردم یکی تو سرش یکی هم تو قلبش
الکس: براوو یعنی عالی بهترین کس رو انتخاب کردم مطمعنم یه مافیای موفق میشدی خوب اگه جسمه تکون بخوره چی؟ اونو بزن(اون آدمک های چوبی هستن که همش تکون میخورن از اونا)
به جسمه واسه چند ثانیه نگاه کردم الگوش رو یاد گرفتم و یه طرف رو انتخاب کردم و بوم دقیقا خورد وسطش
الکس: افریننننن زنم میشی؟
ا/ت: یه بار دیگه از این حرفا بزن تا یه گلوله تو سرت خالی کنم
الکس: باشه بابا/ولی به زودی قراره بشی/..... خوب حالا بریم سراغ ماشین
ا/ت: اینم بلدم
الکس: پس ماموریت رو به درستی انجام میدی بعد از اونم باید رو وفاداریت کار کنیم حالا بریم
از عمارت کامل خارج شدیم و رفتیم بیرون سوار یه ماشین شدیم بهم گفت طوری برونم که انگار یکی داره تعقیبم میکنه و واسه شبیه سازی هم به یکی از بادیگارد هاش گفت مارو تعقیب کنه و منم به بهترین شکل ممکن گمش کردم
الکس: آفرین به تو
که یدفعه........
۹.۰k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.