تک پارتی ( من خیلی خستم )
تک پارتی جین ( درخواستی )
ات کلافه توتفرنگی های شسته شده رو به سمت بقیهی میوه ها برد و با عصبانیت اونا رو توی ظرف میچید.
جین در حالی که در اتاق دخترکش رو به آرومی میبست نفس عمیقی کشید و به طرف همسرش رفت.
وارد آشپزخونه شد و بدون حرفی همزمان، دست هاش رو دور کمر ظریف ات حلقه کرد و سرش رو جایی میون گردنش برد که ات ، جین رو به عقب هل داد و غرید:
ات : الان نه!
جین متعجب از رفتار ا.ت پرسید:
جین : تو خوبی؟
ات چاقوی توی دستش رو با عصبانیت روی اپن کوبید و با صدای تقریبا بلندی گفت:
ات : من کاملا خوبم جین باشه؟ من خوبم؛ الان فقط خستهم و نیاز دارم یکم تنها باشم میفهمی ...
جین با دیدن رفتار ات کمی ترسید و در واقع ناراحت شد نمیدونست ات چش شده اخیرا خیلی بد اخلاق شده بود شاید واقعا نیاز داره کمی تنها باشه ، پالتوی قهوه ای رنگش رو از روی چوب لباسی برداشت و از خونه بیرون رفت این جور مواقع تنهایی توی خیابون های شهر قدم میزد و بعد از چند ساعت میرفت خونه
3 ساعت بعد :
در خونه رو باز کرد و با چهره نگران ات رو به رو شد
ات : جین ، کجا بودی ؟ میدونی چقدر نگرانت شدم
جین : .....
ات : واقعا متاسفم من....
رفت نزدیکتر دست ات رو گرفت و نشوندش روی مبل
جین : بهم بگو چیشده ات بگو از چی خسته شدی من سعی میکنم وضیعت رو برات راحت تر کنم خب؟
ا.ت که از تخلیه عصبانیتش سر جین احساس بدی داشت دست هاش رو دور گردنش حلقه کرد و آروم گفت:
ات : نه عزیزم ببخش که ترسوندمت. نباید سرت داد میزدم.
از همدیگه جدا شدن ات با لبخند بوسه ای روی لب همسرش زد و بعد سرش رو روی سینهش گذاشت.
جین :موضوع شرکته اره؟
ات : اره امروز یه اتفاقی افتاد که یکم عصبانی بودم و خستگیه یه هفته کاره بدون استراحتم توی تنم موند.
جین دستش رو لایه موهای ا.ت برد و اروم نوازششون میکرد
جین : دوباره به طرحات گیر داد؟
ا.ت لبخندی زد سرش رو به نشونه موافقت تکون داد.
جین کمر ا.ت رو محکم گرفت و اون رو روی اپن نشوند و پیشونیش رو به پیشونی ا.ت چسبوند.
جین : برو یه دوش آب گرم بگیر و یکم سر حال شو. منم غذا رو درست میکنم باشه؟
ات : دوستت دارم جین
جین : منم دوستت دارم ...
نویسنده آریان🔗
ات کلافه توتفرنگی های شسته شده رو به سمت بقیهی میوه ها برد و با عصبانیت اونا رو توی ظرف میچید.
جین در حالی که در اتاق دخترکش رو به آرومی میبست نفس عمیقی کشید و به طرف همسرش رفت.
وارد آشپزخونه شد و بدون حرفی همزمان، دست هاش رو دور کمر ظریف ات حلقه کرد و سرش رو جایی میون گردنش برد که ات ، جین رو به عقب هل داد و غرید:
ات : الان نه!
جین متعجب از رفتار ا.ت پرسید:
جین : تو خوبی؟
ات چاقوی توی دستش رو با عصبانیت روی اپن کوبید و با صدای تقریبا بلندی گفت:
ات : من کاملا خوبم جین باشه؟ من خوبم؛ الان فقط خستهم و نیاز دارم یکم تنها باشم میفهمی ...
جین با دیدن رفتار ات کمی ترسید و در واقع ناراحت شد نمیدونست ات چش شده اخیرا خیلی بد اخلاق شده بود شاید واقعا نیاز داره کمی تنها باشه ، پالتوی قهوه ای رنگش رو از روی چوب لباسی برداشت و از خونه بیرون رفت این جور مواقع تنهایی توی خیابون های شهر قدم میزد و بعد از چند ساعت میرفت خونه
3 ساعت بعد :
در خونه رو باز کرد و با چهره نگران ات رو به رو شد
ات : جین ، کجا بودی ؟ میدونی چقدر نگرانت شدم
جین : .....
ات : واقعا متاسفم من....
رفت نزدیکتر دست ات رو گرفت و نشوندش روی مبل
جین : بهم بگو چیشده ات بگو از چی خسته شدی من سعی میکنم وضیعت رو برات راحت تر کنم خب؟
ا.ت که از تخلیه عصبانیتش سر جین احساس بدی داشت دست هاش رو دور گردنش حلقه کرد و آروم گفت:
ات : نه عزیزم ببخش که ترسوندمت. نباید سرت داد میزدم.
از همدیگه جدا شدن ات با لبخند بوسه ای روی لب همسرش زد و بعد سرش رو روی سینهش گذاشت.
جین :موضوع شرکته اره؟
ات : اره امروز یه اتفاقی افتاد که یکم عصبانی بودم و خستگیه یه هفته کاره بدون استراحتم توی تنم موند.
جین دستش رو لایه موهای ا.ت برد و اروم نوازششون میکرد
جین : دوباره به طرحات گیر داد؟
ا.ت لبخندی زد سرش رو به نشونه موافقت تکون داد.
جین کمر ا.ت رو محکم گرفت و اون رو روی اپن نشوند و پیشونیش رو به پیشونی ا.ت چسبوند.
جین : برو یه دوش آب گرم بگیر و یکم سر حال شو. منم غذا رو درست میکنم باشه؟
ات : دوستت دارم جین
جین : منم دوستت دارم ...
نویسنده آریان🔗
۱۳۶.۵k
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.