part²¹
part²¹
ا.ت ویو:
که هیچی اومدیم عمارت و خسته کوفته گرفتیم خوابیدیم
صبح:
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم همون جور که روی تخت نشسته بودم تا ویندوزم بالا بیاد در اتاق باز شد و بورا اومد داخل اتاق
ا.ت:عه میبینم که هنوز زنده ای
بورا:برا چی مرده باشم؟
ا.ت:په دیشب عمه ی من بود داشت همون جوری میلومبود؟
بورا:آهاااا دیگه به روم نیار یه دوسه کیلو اضاف کردم
ا.ت:جوری که تو میخوردی یه ده بیست کیلویی باید اضافه کرده باشی
بورا:بسه پاشو آماده شو بریم مدرسه
ا.ت:اونوقت با کی بریم؟
بورا:با داداش گرامیت
ا.ت:آاااا آره راست میگی باشه حالا اگه زحمتی نیست گمشو بیرون تا آماده بشم بیام بریم
بورا:چشم خانم با ادب
ا.ت زر نزن (زیر لب)
بورا رفت بیرون آماده شدم و از اتاق بیرون اومدم با بورا رفتیم سوار ماشین شدیم و منتظر یونگی موندیم وقتی اومد رفتیم سمت مدرسه
ادمین:ا.ت همراه بورا و یونگی رفت مدرسه و مدرسه به خوبی خوشی تموم شد(ساده و مختصر😂)
ا.ت ویو:الان تقریبا ⁴ماهی از تولدم میگذشت و زندگی روی روال همیشگیش بود امروز تصمیم گرفتم که یه سری برم توی حیاط عمارت برا همینم یه لباس گرم پوشیدم و رفتم توی حیاط نزدیکای غروب بود و هوا داشت تاریک میشد هوا که کاملا توی تاریکی شب فرو رفته بود داشتم میرفتم سمت عمارت که یهوو
ادامه دارد....
شرط:
لایک بالای 10
کامنت بالای20
منتظرم😎❤
ا.ت ویو:
که هیچی اومدیم عمارت و خسته کوفته گرفتیم خوابیدیم
صبح:
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم همون جور که روی تخت نشسته بودم تا ویندوزم بالا بیاد در اتاق باز شد و بورا اومد داخل اتاق
ا.ت:عه میبینم که هنوز زنده ای
بورا:برا چی مرده باشم؟
ا.ت:په دیشب عمه ی من بود داشت همون جوری میلومبود؟
بورا:آهاااا دیگه به روم نیار یه دوسه کیلو اضاف کردم
ا.ت:جوری که تو میخوردی یه ده بیست کیلویی باید اضافه کرده باشی
بورا:بسه پاشو آماده شو بریم مدرسه
ا.ت:اونوقت با کی بریم؟
بورا:با داداش گرامیت
ا.ت:آاااا آره راست میگی باشه حالا اگه زحمتی نیست گمشو بیرون تا آماده بشم بیام بریم
بورا:چشم خانم با ادب
ا.ت زر نزن (زیر لب)
بورا رفت بیرون آماده شدم و از اتاق بیرون اومدم با بورا رفتیم سوار ماشین شدیم و منتظر یونگی موندیم وقتی اومد رفتیم سمت مدرسه
ادمین:ا.ت همراه بورا و یونگی رفت مدرسه و مدرسه به خوبی خوشی تموم شد(ساده و مختصر😂)
ا.ت ویو:الان تقریبا ⁴ماهی از تولدم میگذشت و زندگی روی روال همیشگیش بود امروز تصمیم گرفتم که یه سری برم توی حیاط عمارت برا همینم یه لباس گرم پوشیدم و رفتم توی حیاط نزدیکای غروب بود و هوا داشت تاریک میشد هوا که کاملا توی تاریکی شب فرو رفته بود داشتم میرفتم سمت عمارت که یهوو
ادامه دارد....
شرط:
لایک بالای 10
کامنت بالای20
منتظرم😎❤
۸.۳k
۰۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.