مافیا ی عاشق
مافیا ی عاشق
p23
ویو ته
دستای ا.ت از استرس میلرزید و خیلی میترسید بلایی سرش بیاد منم بخاطر ا.ت خیلی ناراحت بودم ولی خب که چی؟ تهش اون مال من میشه
ا.ت: من از ته
ته: من از ا.ت
ته و ا.ت: ما از هم خوشمون میاد
م.ت: ای دختره ی...
مامان ا.ت میخواست ا.تو کتک بزنه که یهو کوک دستشو گرفت و اجازه نداد
پ.ت: تهیونگ ببینم پسرم تو مطمعنی که ا.تو دوست داری؟
ته: بله پدر
ویو ته
بعد این حرفم دیگه چیزی نگفتم ا.ت که از ترس داشت یواشکی گریه میکرد
دستمو جوری که بقیه نبینن پشت کمر ا.ت بردم و اهسته نوازشش میکردم
ویو ا.ت
غرق گریه بودم که گرمای دست ینفرو پشت کمرم حس کردم فهمیدم تهیونگه
م.ت: گریه داره مگه
پ.ت: خانم مین این طرز برخورد با دخترتون نیست ایناهم نوجوان هستن میتونن عاشق بشن ما نمیتونیم با برخورد نادرست اونارو تنبیه کنیم و یا از روش های قدیمی خودمون برای خراب کردن رویاهاشون استفاده کنیم ته و ا.ت از هم خوششون میاد دلیلی نداره اونارو سرزنش کنیم!
م.ت: حق با شماست ولی ا.ت چرا به من اینو نگفته؟
پ.ت: شاید روش نشده بگه!
م.ت: خب اقای کیم شما به من 2 روز وقت بدین منم فکرامو بکنم هرچی شد مهمون من شب تشریفتون رو. بیارید نظرمو میگم
پ.ت: حتما
ویو ته
نمیتونستم اشکای ا.تو ببینم سریع از سر جام بلند شدم و رفتم بیرون خونه تا یکم هوا بخورم
کوک: مامان با اجازه من ا.تو ببرم صورتشو بشوره
م.ت: باشه ببر
ویو ته
داشتم به ماه نگاه میکردم که یهو کوک همراه ا.ت اومد بیرون صورت زیبای ا.ت تبدیل به ی غنچه ی پژمرده شده بود
ته: ا.ت عشقم
ا.ت: تهیونگ واقعا چرا باید اینطوری میشد(گریه)
ته سریع ا.تو بغل کرد
ته: تا وقتی من پیشتم حق گریه کردن نداری
ویو ا.ت
منم ته. رو بغل کردم و بعدش رفتم سمت دستشویی کوک و ته داشتن حرف میزدن دستامو شستم از دستشویی اومدم بیرون با ته و کوک وارد خونه شدیم که یهو.....
p23
ویو ته
دستای ا.ت از استرس میلرزید و خیلی میترسید بلایی سرش بیاد منم بخاطر ا.ت خیلی ناراحت بودم ولی خب که چی؟ تهش اون مال من میشه
ا.ت: من از ته
ته: من از ا.ت
ته و ا.ت: ما از هم خوشمون میاد
م.ت: ای دختره ی...
مامان ا.ت میخواست ا.تو کتک بزنه که یهو کوک دستشو گرفت و اجازه نداد
پ.ت: تهیونگ ببینم پسرم تو مطمعنی که ا.تو دوست داری؟
ته: بله پدر
ویو ته
بعد این حرفم دیگه چیزی نگفتم ا.ت که از ترس داشت یواشکی گریه میکرد
دستمو جوری که بقیه نبینن پشت کمر ا.ت بردم و اهسته نوازشش میکردم
ویو ا.ت
غرق گریه بودم که گرمای دست ینفرو پشت کمرم حس کردم فهمیدم تهیونگه
م.ت: گریه داره مگه
پ.ت: خانم مین این طرز برخورد با دخترتون نیست ایناهم نوجوان هستن میتونن عاشق بشن ما نمیتونیم با برخورد نادرست اونارو تنبیه کنیم و یا از روش های قدیمی خودمون برای خراب کردن رویاهاشون استفاده کنیم ته و ا.ت از هم خوششون میاد دلیلی نداره اونارو سرزنش کنیم!
م.ت: حق با شماست ولی ا.ت چرا به من اینو نگفته؟
پ.ت: شاید روش نشده بگه!
م.ت: خب اقای کیم شما به من 2 روز وقت بدین منم فکرامو بکنم هرچی شد مهمون من شب تشریفتون رو. بیارید نظرمو میگم
پ.ت: حتما
ویو ته
نمیتونستم اشکای ا.تو ببینم سریع از سر جام بلند شدم و رفتم بیرون خونه تا یکم هوا بخورم
کوک: مامان با اجازه من ا.تو ببرم صورتشو بشوره
م.ت: باشه ببر
ویو ته
داشتم به ماه نگاه میکردم که یهو کوک همراه ا.ت اومد بیرون صورت زیبای ا.ت تبدیل به ی غنچه ی پژمرده شده بود
ته: ا.ت عشقم
ا.ت: تهیونگ واقعا چرا باید اینطوری میشد(گریه)
ته سریع ا.تو بغل کرد
ته: تا وقتی من پیشتم حق گریه کردن نداری
ویو ا.ت
منم ته. رو بغل کردم و بعدش رفتم سمت دستشویی کوک و ته داشتن حرف میزدن دستامو شستم از دستشویی اومدم بیرون با ته و کوک وارد خونه شدیم که یهو.....
۵.۶k
۱۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.