دوباره برمیگردم/پارت6
میتسویا:عااا اون پشت نیس؟
رینا:بوووووو من زندممم
(نه خدایی فک کردین قراره به این زودی شخصیت اصلیو بکشم؟(اول میخواستم چاقو کنم تو کو...ولش کن)😑😂)
باجی:درد مرض کوفت عن زهرخر ک....صخل عنتر
رینا:اوخییییی نمیدونستم انقد دوسم داری👌🏻🗿
مایکی:داش غلط کرد آروم باش
دراکن:اسکلان توکیو نظرتون چیه بریم خونه؟
رینا:آنیکییییی کولم کن
باجی:بیههه👍🏻💢
رینا: (눈_눈) بی جنبه ی بدبخت
باجی:یهو کول کردن رینا*
رینا:شکر خوردم👍🏻
••••••••فردا صب••••••••
مایکی:خب همه گوش کنین یه مشکل بزرگ داریم
میتسویا:بگو
مایکی:دوریاکیام ته کشیده🗿
کازو:چه گیری کردیما😑
مایکی:کن_چین میخواد به اما بگه دوسش داره ولی نمیتونه
باجی:خدایاااااااا
رینا:واسه این ساعت شیش صب مارو کشوندی اینجاااااا
میتسویا:ینی اگع انقد که حوصله داری تلاش میکردی تا الان مزرعه موز داشتی
کازو:این دنیا دیگه ارزشی مداره
رینا:کن_چین خودش کو؟
دراکن:پشت سرت
باجی:بیسم الله
رینا:ببین کن_چین امارو ببر شهربازی از اونجا براش یه خرس بگیر بعد برین رستوران تو لیوان نوشیدنی حلقه بنداز اهههه چه چیز چندشییی گفدممم
کازو: (눈_눈) خیلی دیگع زیادی رمانتیک بود
میتسویا:ساعت شیش صب مارو کشوندن اینجا واسه چه چیزایی عهیییی @_@
باجی:هرموقه خجالت نکشیدی بگو
دراکن:بابااااا قضیه این نیس تولد اماعه منم میخوام براش کادو بگیرم
مایکی:در واقع اعتراف کنه
رینا:منگللللل زاده این دوتا فرق دارنننن چرا یه دو ماه تا دوسال دیگع این اتفاق میوفته ولی نه الااااان بفهمممم
شین:چه خبرتونه اول صبی اوجی_چان صداش دراومده
کازو:برادر جنابالی ساعت شیش صب مارو کشونده اینجا شین_سان
باجی:من رفتم بکپم
رینا:منم بیبر
میتسویا:مایکی برادر
مایکی:هنگ؟
میتسویا:بزا هرموقه کار به اعتراف کشید مارو صدا کن
رینا:بوووووو من زندممم
(نه خدایی فک کردین قراره به این زودی شخصیت اصلیو بکشم؟(اول میخواستم چاقو کنم تو کو...ولش کن)😑😂)
باجی:درد مرض کوفت عن زهرخر ک....صخل عنتر
رینا:اوخییییی نمیدونستم انقد دوسم داری👌🏻🗿
مایکی:داش غلط کرد آروم باش
دراکن:اسکلان توکیو نظرتون چیه بریم خونه؟
رینا:آنیکییییی کولم کن
باجی:بیههه👍🏻💢
رینا: (눈_눈) بی جنبه ی بدبخت
باجی:یهو کول کردن رینا*
رینا:شکر خوردم👍🏻
••••••••فردا صب••••••••
مایکی:خب همه گوش کنین یه مشکل بزرگ داریم
میتسویا:بگو
مایکی:دوریاکیام ته کشیده🗿
کازو:چه گیری کردیما😑
مایکی:کن_چین میخواد به اما بگه دوسش داره ولی نمیتونه
باجی:خدایاااااااا
رینا:واسه این ساعت شیش صب مارو کشوندی اینجاااااا
میتسویا:ینی اگع انقد که حوصله داری تلاش میکردی تا الان مزرعه موز داشتی
کازو:این دنیا دیگه ارزشی مداره
رینا:کن_چین خودش کو؟
دراکن:پشت سرت
باجی:بیسم الله
رینا:ببین کن_چین امارو ببر شهربازی از اونجا براش یه خرس بگیر بعد برین رستوران تو لیوان نوشیدنی حلقه بنداز اهههه چه چیز چندشییی گفدممم
کازو: (눈_눈) خیلی دیگع زیادی رمانتیک بود
میتسویا:ساعت شیش صب مارو کشوندن اینجا واسه چه چیزایی عهیییی @_@
باجی:هرموقه خجالت نکشیدی بگو
دراکن:بابااااا قضیه این نیس تولد اماعه منم میخوام براش کادو بگیرم
مایکی:در واقع اعتراف کنه
رینا:منگللللل زاده این دوتا فرق دارنننن چرا یه دو ماه تا دوسال دیگع این اتفاق میوفته ولی نه الااااان بفهمممم
شین:چه خبرتونه اول صبی اوجی_چان صداش دراومده
کازو:برادر جنابالی ساعت شیش صب مارو کشونده اینجا شین_سان
باجی:من رفتم بکپم
رینا:منم بیبر
میتسویا:مایکی برادر
مایکی:هنگ؟
میتسویا:بزا هرموقه کار به اعتراف کشید مارو صدا کن
۲۷۰
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.