(کمک قلبم داره اتیش میگیره)
(کمک قلبم داره اتیش میگیره)
(Help, my heart is on fire)
P7
تدارکات شام رو انجام دادیم (دوستان اینم بگم خدمتکارا جدا غذا میخورن و اقای پارک پدر جیمین توی عمارت سیاه یا همون عمارت دومی میباشد)که جیمین گفت :_بیا بشین(به صندلی کناریش اشاره کرد)
خودمم بدم نمیومد پس بدون مقاومتی گفتم:+چشم
اجوما رفت
ویو اجوما
رفتم تا راحت باشن شاید اونو برای سوغولی انتخاب کردم
ویو جیمین
میخواستم بیشتر بشناسمش پس قدم اول رو من رفتم
_از خودت بگو.
+امم من چیزی ندارم که ندونین
_حتما یه چیزی هست که من نمیدونم اینم قول میدم اگه تو بگی منم میگه
+باش خوبب بزار ببینم من یه دوست دارم که اسمش هاناس باهاش خیلی صمیمی ام تقریبا همه چیمو میدونه فکر کنم دیدیش باهام تو کافه کار میکرد ... حالا نوبت توعه
_خب چی بگم
+دوست صمیمی داری چندتان
+شیش تا دارم ولی دوتاشون خیلی صمیمی ان شوگا و جونکوک تو هم دیدیشون
شام تموم شد
+شب بخیر
_خوب بخوابی
ویو ا/ت
_خوب بخوابی
چیی خوب بخوابی به جونم قسم یه حسی روم داره شاید منم داشته باشم دارم میگم شایددد با ذهنم درگیر بودم که یادم اومد من یه برده ام و باید الان بخوابم
صبح:
ویو جیمین
یه جلسه گذاشتم با باندم (اقا اینم بگه کل اعضا تو باند هستب به علاوه یه چن نفر)
اما قبلش با اعضا تماس تصوری گرفتم
(علامت جین¥ بقیه رو هم به پارت۲مراجعه کنین)
_سلام😔
¥چی شده
♧دلباخته تر شدیی
☆♤اوووووو
¿~وات چه زوددددد
¥یکی منم مطلع کنه فقط یه روز نبودم
~ببین هیونگ (ماجرا رو براش تعریف میکنه)
_خب تموم شد میخوام درمورد یه مسئله جدی صحبت کنم
¿بفرما ببینم سحر صبی
_میخوام ا/ت رو وارد باند کنم
¿♤♧~☆¥چییییی
¥بین جیمین شاید دوستش داشته باشی ولی توش چی دیدی که...
_(حرف جین رو قطع میکنه) ببین اون استعداد خاصی تو مافیا بودن داره بزارین ماجرا رو بگم ببین اون یارو رو یادته که داشت رازامونو برملا میکرد به نظرت چی شد ا/ت باعث شد شکستش بدیم
¿وات
☆چه به هم میاین
♤ هوپی به نظرت الان وقت این حرف بود
♧به هر حال تهیونگ به هم میان
~حرفی ندارم 🐨(نویسنده:کوالا ابی نداشت)
_اومدم مشاوره بدین بهم
♤اقا بزار وارد باند شه ولی برای اینکه کسی متوجه نشه از خدمتکار بودنش درش نیار
~دوست داشتم خوب بود
_اوکی
¥اقایون داداشا عملیات چی به عملیات هم میاد چن روز دیگه رو فراموش کردین
☆از من امید نخواین من جی ناامیدم😛😅😂
~میاد عملیات اآ راستی ا/ت عمارته منظورم اینه خدمتکارته دیگه
¥نه ا/ت عمارت نیس ادمه🤣
¿جین فک نمیکنی مسخره بود ؟
¥نه فک میکنم مس گاوه بود(خنده های شیشه پاک کنی)
_میشه حواسمون رو جمع کنیم و نقشه رو بکشیم برای گفتن به باند وارد شدن ا/ت
~اوکی ببین .....
♧افرین مغزمتفکر
نیم ساعت بعد
چه خوبم نمیزارم زیاد خماری
لایک از یاد نره
(Help, my heart is on fire)
P7
تدارکات شام رو انجام دادیم (دوستان اینم بگم خدمتکارا جدا غذا میخورن و اقای پارک پدر جیمین توی عمارت سیاه یا همون عمارت دومی میباشد)که جیمین گفت :_بیا بشین(به صندلی کناریش اشاره کرد)
خودمم بدم نمیومد پس بدون مقاومتی گفتم:+چشم
اجوما رفت
ویو اجوما
رفتم تا راحت باشن شاید اونو برای سوغولی انتخاب کردم
ویو جیمین
میخواستم بیشتر بشناسمش پس قدم اول رو من رفتم
_از خودت بگو.
+امم من چیزی ندارم که ندونین
_حتما یه چیزی هست که من نمیدونم اینم قول میدم اگه تو بگی منم میگه
+باش خوبب بزار ببینم من یه دوست دارم که اسمش هاناس باهاش خیلی صمیمی ام تقریبا همه چیمو میدونه فکر کنم دیدیش باهام تو کافه کار میکرد ... حالا نوبت توعه
_خب چی بگم
+دوست صمیمی داری چندتان
+شیش تا دارم ولی دوتاشون خیلی صمیمی ان شوگا و جونکوک تو هم دیدیشون
شام تموم شد
+شب بخیر
_خوب بخوابی
ویو ا/ت
_خوب بخوابی
چیی خوب بخوابی به جونم قسم یه حسی روم داره شاید منم داشته باشم دارم میگم شایددد با ذهنم درگیر بودم که یادم اومد من یه برده ام و باید الان بخوابم
صبح:
ویو جیمین
یه جلسه گذاشتم با باندم (اقا اینم بگه کل اعضا تو باند هستب به علاوه یه چن نفر)
اما قبلش با اعضا تماس تصوری گرفتم
(علامت جین¥ بقیه رو هم به پارت۲مراجعه کنین)
_سلام😔
¥چی شده
♧دلباخته تر شدیی
☆♤اوووووو
¿~وات چه زوددددد
¥یکی منم مطلع کنه فقط یه روز نبودم
~ببین هیونگ (ماجرا رو براش تعریف میکنه)
_خب تموم شد میخوام درمورد یه مسئله جدی صحبت کنم
¿بفرما ببینم سحر صبی
_میخوام ا/ت رو وارد باند کنم
¿♤♧~☆¥چییییی
¥بین جیمین شاید دوستش داشته باشی ولی توش چی دیدی که...
_(حرف جین رو قطع میکنه) ببین اون استعداد خاصی تو مافیا بودن داره بزارین ماجرا رو بگم ببین اون یارو رو یادته که داشت رازامونو برملا میکرد به نظرت چی شد ا/ت باعث شد شکستش بدیم
¿وات
☆چه به هم میاین
♤ هوپی به نظرت الان وقت این حرف بود
♧به هر حال تهیونگ به هم میان
~حرفی ندارم 🐨(نویسنده:کوالا ابی نداشت)
_اومدم مشاوره بدین بهم
♤اقا بزار وارد باند شه ولی برای اینکه کسی متوجه نشه از خدمتکار بودنش درش نیار
~دوست داشتم خوب بود
_اوکی
¥اقایون داداشا عملیات چی به عملیات هم میاد چن روز دیگه رو فراموش کردین
☆از من امید نخواین من جی ناامیدم😛😅😂
~میاد عملیات اآ راستی ا/ت عمارته منظورم اینه خدمتکارته دیگه
¥نه ا/ت عمارت نیس ادمه🤣
¿جین فک نمیکنی مسخره بود ؟
¥نه فک میکنم مس گاوه بود(خنده های شیشه پاک کنی)
_میشه حواسمون رو جمع کنیم و نقشه رو بکشیم برای گفتن به باند وارد شدن ا/ت
~اوکی ببین .....
♧افرین مغزمتفکر
نیم ساعت بعد
چه خوبم نمیزارم زیاد خماری
لایک از یاد نره
۸.۹k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.