P⁶
P⁶
ا.ت ویو
متل همیشه شام یه نودل خوردم رفام که بخوابم که یاد یونا افتادم که از بچگی باهم دوست بودیم والان از مرگش³سال میگزره باورم نمیشه رفتم تو تختم و شروع کردم به گریه کردن به دستم نگاه کردم کلا از بالا تا پایین زخم بود چون میخواستم بمیرم و برم پیش یونا
کوک ویو
امشب میخوام تنها با دو تا از بادیگارد ها برم دنبال ا.ت
کوک:شوگا بادیگاردارو اماده کردی
شوگا:اره
کوک:خوب بزیم
رسیدن
ا.ت ویو
داشتم گریه میکردم که صدای شستن در اومد بلد شدم برم پایین که در اتاقمم شکوندن
ا.ت:جیغغغغغغغغغغغغغغ
کوک:اروم باش
کوک بادست به بادیگاردا اشاره کرد تا ا.ت رو بیهوش کنن
ا.ت:بیهوش شد
راوی ویو
کوک رفت ا.ت رو بغل کرد و از اونجایی که ا.ت لباس خواب تنش بود رستش کلا معلوم بود
کوک:ا.ت چه بلایی سر خودت اوردی چاگیاااااا(گریه سگی)
کوک ا.ت رو براید استایل بغلش کرد
کوک:چرا اینقد وزن کم کردی اخه از دفه اخری که بغلت کردم خیلی لاغرتر شدی شدی پوست استخون اخه چیکار کردی با خودت
ا.ت ویو
متل همیشه شام یه نودل خوردم رفام که بخوابم که یاد یونا افتادم که از بچگی باهم دوست بودیم والان از مرگش³سال میگزره باورم نمیشه رفتم تو تختم و شروع کردم به گریه کردن به دستم نگاه کردم کلا از بالا تا پایین زخم بود چون میخواستم بمیرم و برم پیش یونا
کوک ویو
امشب میخوام تنها با دو تا از بادیگارد ها برم دنبال ا.ت
کوک:شوگا بادیگاردارو اماده کردی
شوگا:اره
کوک:خوب بزیم
رسیدن
ا.ت ویو
داشتم گریه میکردم که صدای شستن در اومد بلد شدم برم پایین که در اتاقمم شکوندن
ا.ت:جیغغغغغغغغغغغغغغ
کوک:اروم باش
کوک بادست به بادیگاردا اشاره کرد تا ا.ت رو بیهوش کنن
ا.ت:بیهوش شد
راوی ویو
کوک رفت ا.ت رو بغل کرد و از اونجایی که ا.ت لباس خواب تنش بود رستش کلا معلوم بود
کوک:ا.ت چه بلایی سر خودت اوردی چاگیاااااا(گریه سگی)
کوک ا.ت رو براید استایل بغلش کرد
کوک:چرا اینقد وزن کم کردی اخه از دفه اخری که بغلت کردم خیلی لاغرتر شدی شدی پوست استخون اخه چیکار کردی با خودت
۲۰۸
۱۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.