رمان عشق ممنوعه پارت ۳۱
چندماه بعد...
برگشتیم ایران. تااز هواپیما پیاده شدیم همه ی بچه ها رو دیدیم که اومده بون تا مارو ببینن. ارسلان تا بچه هارو دید ساکشو انداخت زمین و دویید سمت بچه ها. همه خوشحال بودیم (اتفاقای بهدش به شما ربطی نداره😅/)
رفتیم خونه پانیذ شام درست کرده بود
همه گی شامو خوردیم که یه دفعه ممرضا گفت
ممرضا. بچه ها بریم شمال
بچه ها. آره بریم
ارس. خب اگه قراره بریم همه شب بیاید خونه ی من تا فردا باهم بریم
مهراب.اوم نظر خوبیه
دیا. آره پس پاشید بریم خونه ارسلان
تیکه امیرروز به دیانا. داری از خوشحالی بال در میاری که میری خونه رلت اونجا میخوابی
ارس. هوووی امیر
نیکا. او آقای غیرتی
دیا. راس میگه دیگه مرض داری امیر؟
رفتیم خونه ارسلان سره جا دعوامون شد ارس. هرکی بگه با کی میخوابه
متین گف من با نیکا
ممد من با پانیذ
رضا من با عسل
امیر من با آتوسا
مهراب من با مهشاد
ارسلان من با دیانا
ممرضا منم با رومینا
جاها درست شد .
ارس. خب به همین ترتیب فردا میریم شمال تو ماشینا..
بچه ها. باشه
همه گی خوابیدیم که فردا صبح پاشیم بریم شمال
فردا صبح......
برید تو خماری
تا پارت بعد
برگشتیم ایران. تااز هواپیما پیاده شدیم همه ی بچه ها رو دیدیم که اومده بون تا مارو ببینن. ارسلان تا بچه هارو دید ساکشو انداخت زمین و دویید سمت بچه ها. همه خوشحال بودیم (اتفاقای بهدش به شما ربطی نداره😅/)
رفتیم خونه پانیذ شام درست کرده بود
همه گی شامو خوردیم که یه دفعه ممرضا گفت
ممرضا. بچه ها بریم شمال
بچه ها. آره بریم
ارس. خب اگه قراره بریم همه شب بیاید خونه ی من تا فردا باهم بریم
مهراب.اوم نظر خوبیه
دیا. آره پس پاشید بریم خونه ارسلان
تیکه امیرروز به دیانا. داری از خوشحالی بال در میاری که میری خونه رلت اونجا میخوابی
ارس. هوووی امیر
نیکا. او آقای غیرتی
دیا. راس میگه دیگه مرض داری امیر؟
رفتیم خونه ارسلان سره جا دعوامون شد ارس. هرکی بگه با کی میخوابه
متین گف من با نیکا
ممد من با پانیذ
رضا من با عسل
امیر من با آتوسا
مهراب من با مهشاد
ارسلان من با دیانا
ممرضا منم با رومینا
جاها درست شد .
ارس. خب به همین ترتیب فردا میریم شمال تو ماشینا..
بچه ها. باشه
همه گی خوابیدیم که فردا صبح پاشیم بریم شمال
فردا صبح......
برید تو خماری
تا پارت بعد
۳۲.۳k
۱۶ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.