تکپارتی
#تکپارتی
خیانت ساختی ☄️🌊
ویو ا/ت:
چند روزی بود که کوک همش سرش توی گوشی بود و چت میکرد یکم بهش مشکوک شده بودم ولی میدونستم که اون خیانت نمیکنه پس بیخیال شدم
ولی روز بعد هم دیدم با لبخند و خوشحالی داره چت میکنه ازش پرسیدم
ات : با کی چت میکنی ؟
کوک : به تو چه
ا/ت : وا من زنتما
دیگه جوابی نداد منم طوری خودمو نشون دادم که انگار برام مهم نیست ولی خیلی برام مهم بود
خیلی ناراحت بودم از دستش چون فردا تولدم بود ولی اون باهام اینطوری حرف زد و رفتار کرد
شب خوابیدم صبح که بیدار شدم تقریبا ساعت 5 بعد از ظهر بود خیلی خوابیده بودم چون دیشب تا صبح خوابم نبرده بود هیچ صدایی توی خونه نمیومد در اتاقمم بسته بود درو باز کردم و یهو پشمام ریخت
نزدیک 100 نفر مهمون کوک دعوت کرده بود خونه دیزاین شده بود بادکنک زده بودند و خیلی خیلی چیز های دیگه آهنگ با صدای بلند پخش میشد خیلی خوشحال بودم ولی از یک طرفم ناراحت بودم که با این لباس و صورت و موها جلوی اینهمه مهمون وایسادم و مثل بچه ها ذوق کردم سری رفتم توی اتاق توی نیم ساعت سری اماده شدم لباس خوب پوشیدم موهامو درست کردم آرایشم هم کردم و رفتم بیرون کلی رقصیدیم خوردی و.........
ساعت نزدیکای 6 صبح بود و تا الان مهمونامون بودن الان که رفتن سری رفتم از کوک پرسیدم که چند روز با کی داشتی چت میکردی؟
گفت:
کوک : با دوستات و دوستام تا برای تولدت برنامه بچینیم
ا/ت : یا من خیلی ترسیدم فکر کردم داری خیانت میکنی
کوک : نه بابا دیوونه ای ؟
امیدوارم دوست داشته باشید 💙💙
ممنون میشم لایک کنید و نظرتون رو بگید 💙💤
💤 Kim sori 💤
خیانت ساختی ☄️🌊
ویو ا/ت:
چند روزی بود که کوک همش سرش توی گوشی بود و چت میکرد یکم بهش مشکوک شده بودم ولی میدونستم که اون خیانت نمیکنه پس بیخیال شدم
ولی روز بعد هم دیدم با لبخند و خوشحالی داره چت میکنه ازش پرسیدم
ات : با کی چت میکنی ؟
کوک : به تو چه
ا/ت : وا من زنتما
دیگه جوابی نداد منم طوری خودمو نشون دادم که انگار برام مهم نیست ولی خیلی برام مهم بود
خیلی ناراحت بودم از دستش چون فردا تولدم بود ولی اون باهام اینطوری حرف زد و رفتار کرد
شب خوابیدم صبح که بیدار شدم تقریبا ساعت 5 بعد از ظهر بود خیلی خوابیده بودم چون دیشب تا صبح خوابم نبرده بود هیچ صدایی توی خونه نمیومد در اتاقمم بسته بود درو باز کردم و یهو پشمام ریخت
نزدیک 100 نفر مهمون کوک دعوت کرده بود خونه دیزاین شده بود بادکنک زده بودند و خیلی خیلی چیز های دیگه آهنگ با صدای بلند پخش میشد خیلی خوشحال بودم ولی از یک طرفم ناراحت بودم که با این لباس و صورت و موها جلوی اینهمه مهمون وایسادم و مثل بچه ها ذوق کردم سری رفتم توی اتاق توی نیم ساعت سری اماده شدم لباس خوب پوشیدم موهامو درست کردم آرایشم هم کردم و رفتم بیرون کلی رقصیدیم خوردی و.........
ساعت نزدیکای 6 صبح بود و تا الان مهمونامون بودن الان که رفتن سری رفتم از کوک پرسیدم که چند روز با کی داشتی چت میکردی؟
گفت:
کوک : با دوستات و دوستام تا برای تولدت برنامه بچینیم
ا/ت : یا من خیلی ترسیدم فکر کردم داری خیانت میکنی
کوک : نه بابا دیوونه ای ؟
امیدوارم دوست داشته باشید 💙💙
ممنون میشم لایک کنید و نظرتون رو بگید 💙💤
💤 Kim sori 💤
۴.۵k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.