پارت ۱۹ گایز یه مدت نت نداشتم ^-^
"جیمین"
ات چرا اینشکلی شده(والا جنابعالی بهتر میدونید)
چی تو سرشه...میخواد چیکار کنه..مجازات؟!!!
جیمین : ا..ات
ات : شامل تو هم میشه...تو همه چیو میدونی مگه نه؟جاسوس؟
جیمین : ا..ات اروم باش..میدونم بخاطر مرگ پزش...
ات : اسم ابوجیو رو زبونت نیار از خودت خجالت بکش
جیمین :.....
ات : الان بهتر شد
تنه ای بهم زد و رفت...
جیمین : چرا اینقد ترسناک شدهههه
شوگا : حق با توعه..ولی جلوشو نمیگیرم
جیمین : عالیجناببببب بهم میگه شامل من میشههههه
شوگا : خب مشکل من نیس
جیمین : شما هم میمیریننننن
شوگا : من میدونم نمیمیرم
جیمین : ها؟..چطور؟.اها فهمیدم چون شما و ات دوستین
شوگا : خیر ^-^
جیمین : پس چیییییی
شوگا : شاید چون یه زمونایی من با مامانش بودم و ازم خواست زنده بمونم^-^
جیمین : هقققققققق یکاری کنینننن
شوگا : متاسفانه من تخمشو ندارم •-•👍
جیمین : عالیجنابببب نریننننن
شوگا : روز خوبی داشته باشی ^-^
عالیجناب ازم دور شد و رف پیش ات.
شوگا : ات دوس داری بعدا باهم ناهارمونو بخوریم
ات : اره اگه مشکلی نیس
شوگا : عالیه اون بانی کیوت و یوری رو هم دعوت کنیم؟
ات : اوم..
چرا اینقد باهم جورن..
شوگا : عا..اول میرم یه سر به یونگی بزنم
ات : باشه..
"شوگا"
رفتم اقامتگاه یونگی بدون در زدن اومدم داخل
یونگی : یه چیزی به اسم دست هس باش در میزنن
شوگا : یالاااا من و تو نداریم که مگه داداشا اینکارو نمیکنن
یونگی : کله نارنگی
شوگا : گربه چصو
(ماشالا قشنگ خوب میپرن بهم)
یونگی : بیخیال بیا کمکم کن
شوگا : داری کتاب میخونی؟
یونگی : اره..ولی این تو کونم نمیره
شوگا : چی؟
یونگی : تو راجب خاندان دائه چیزی میدونی؟
شوگا : اره..
یونگی : اسم مادر ات چی بود؟
شوگا :*لبخند*چرا میخوای بدونی؟
یونگی : هوی معلومه یه چیزی تو کلته بگو اسمش چیه!
شوگا : تو داری کتابتو میخونی چیکار اسم مادر ات داری؟
یونگی : خب ات فامیلش دائه هست اینجا هم دائه نوشته
شوگا : نمیدونم
یونگی : پس گوه خوردی میگی من تاریخ بلدم
شوگا : خب دروغ نگفتم
یونگی : عوضییییییییی
یدفه من و از لباسم گرف انداختم زمین(این پارت..یونگی وحشی میشود)
ات چرا اینشکلی شده(والا جنابعالی بهتر میدونید)
چی تو سرشه...میخواد چیکار کنه..مجازات؟!!!
جیمین : ا..ات
ات : شامل تو هم میشه...تو همه چیو میدونی مگه نه؟جاسوس؟
جیمین : ا..ات اروم باش..میدونم بخاطر مرگ پزش...
ات : اسم ابوجیو رو زبونت نیار از خودت خجالت بکش
جیمین :.....
ات : الان بهتر شد
تنه ای بهم زد و رفت...
جیمین : چرا اینقد ترسناک شدهههه
شوگا : حق با توعه..ولی جلوشو نمیگیرم
جیمین : عالیجناببببب بهم میگه شامل من میشههههه
شوگا : خب مشکل من نیس
جیمین : شما هم میمیریننننن
شوگا : من میدونم نمیمیرم
جیمین : ها؟..چطور؟.اها فهمیدم چون شما و ات دوستین
شوگا : خیر ^-^
جیمین : پس چیییییی
شوگا : شاید چون یه زمونایی من با مامانش بودم و ازم خواست زنده بمونم^-^
جیمین : هقققققققق یکاری کنینننن
شوگا : متاسفانه من تخمشو ندارم •-•👍
جیمین : عالیجنابببب نریننننن
شوگا : روز خوبی داشته باشی ^-^
عالیجناب ازم دور شد و رف پیش ات.
شوگا : ات دوس داری بعدا باهم ناهارمونو بخوریم
ات : اره اگه مشکلی نیس
شوگا : عالیه اون بانی کیوت و یوری رو هم دعوت کنیم؟
ات : اوم..
چرا اینقد باهم جورن..
شوگا : عا..اول میرم یه سر به یونگی بزنم
ات : باشه..
"شوگا"
رفتم اقامتگاه یونگی بدون در زدن اومدم داخل
یونگی : یه چیزی به اسم دست هس باش در میزنن
شوگا : یالاااا من و تو نداریم که مگه داداشا اینکارو نمیکنن
یونگی : کله نارنگی
شوگا : گربه چصو
(ماشالا قشنگ خوب میپرن بهم)
یونگی : بیخیال بیا کمکم کن
شوگا : داری کتاب میخونی؟
یونگی : اره..ولی این تو کونم نمیره
شوگا : چی؟
یونگی : تو راجب خاندان دائه چیزی میدونی؟
شوگا : اره..
یونگی : اسم مادر ات چی بود؟
شوگا :*لبخند*چرا میخوای بدونی؟
یونگی : هوی معلومه یه چیزی تو کلته بگو اسمش چیه!
شوگا : تو داری کتابتو میخونی چیکار اسم مادر ات داری؟
یونگی : خب ات فامیلش دائه هست اینجا هم دائه نوشته
شوگا : نمیدونم
یونگی : پس گوه خوردی میگی من تاریخ بلدم
شوگا : خب دروغ نگفتم
یونگی : عوضییییییییی
یدفه من و از لباسم گرف انداختم زمین(این پارت..یونگی وحشی میشود)
۱۱۵.۹k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.