ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
پارت⁴
میونگ:اگه نکنم چی میشه دوباره میزنی منو؟(گریه)
جونگکوک:آره میزنم اینقدری میزنمت که بمیرییییی(داد)
میونگ:مگه من چیکار کردم که اینقدر با من بدی(جیغ و گریه)
جونگکوک:میخواستی چیکار بکنی زندگی برام نذاشتی
میونگ:چیکار کردم خوت بگو(داد)
(تمام مکالمه جونگکوک و میونگ با داد هستش)
جونگکوک:باشه میگم......تو باعث شدی من از عشق زندگیم دور باشم
میونگ:امیدوارم همون عشق زندگیت زودتر بمیره
جونگکوک:عوضی خفه شو....(با کمربندش میونگ رو میزنه)
میونگ:جیغغغغغ جونگکوک داری چه غلطی میکنی
جونگکوک:هر ضربهای که میزنم باید بشماری
تق....تق
میونگ:جیغغغغغغغغغغغ
جونگکوک:خفه شو اگه نشموری از اول میزنم
تق
میونگ:(گریه)
1
2
20
70
100
150
دیگه بیهوش شد
جونگکوک:داشتم همینجوری میزدمش که فهمیدم دیگه تکون نمیخوره نگاش کردم متوجه شدم بیهوش شده و بردمش گذاشتم رو تختش یه دکتر خبر کردم امد زخماشو پانسمان کرد و رفت
ویو صبح
میونگ:چشمامو به سختی باز کردم دور ورمو نگاه کردم دیدم توی اتاقمم.......ایییی دارم میمیرم بهتره برم صبحونه درست کنم خیلی گشنمه
وقتی داشتم صبحونه درست میکردم یه ایده به ذهنم رسید که توی نوشیدنی جونگکوک قرص تحریک کننده بریزم تا بتونم ازش حاملشم و طلاق نگیرم
(همه چیو آماده کرد و جونگکوک از پله ها امد پایین)
میونگ:صبح بخیر
جونگکوک:........
جونگکوک:درحال خوردن صبحونه بودم که یهویی دمای بدنم رفت بالا و حالم داشت بد میشد بعد از چند لحظه فهمیدم میونگ توی صبحونم و یا توی نوشیدنیم یکیدوم از اینا قرص تحریک کننده ریخته و منم برای اینکه فکر نکنه باهاش رابطه انجام میدم خودمو عادی جلوه دادم
میونگ:وا این چرا هیچ واکنشی نشون نمیده(تو ذهنش میگه)
(جونگکوک بلند میشه و میخواد بره که....)
میونگ:چیزی نخوردی که
جونگکوک رفت
جونگکوک:وای خدا دارم میمیرم بهتره برم پیش ات
(رفت)
جونگکوک زنگ خونه رو زد
ات:جونگکوک تو اینجا چیکار میکنی
جونگکوک:ات کمکم کن
ات:چیشده
جونگکوک:سریع قضیه رو توضیح میده
ات:وات دا فاک
جونگکوک:ات لطفا
ات:امممم خببببب باشه
ادمینتون توی خماری میزاره شمارو😂
پارت⁴
میونگ:اگه نکنم چی میشه دوباره میزنی منو؟(گریه)
جونگکوک:آره میزنم اینقدری میزنمت که بمیرییییی(داد)
میونگ:مگه من چیکار کردم که اینقدر با من بدی(جیغ و گریه)
جونگکوک:میخواستی چیکار بکنی زندگی برام نذاشتی
میونگ:چیکار کردم خوت بگو(داد)
(تمام مکالمه جونگکوک و میونگ با داد هستش)
جونگکوک:باشه میگم......تو باعث شدی من از عشق زندگیم دور باشم
میونگ:امیدوارم همون عشق زندگیت زودتر بمیره
جونگکوک:عوضی خفه شو....(با کمربندش میونگ رو میزنه)
میونگ:جیغغغغغ جونگکوک داری چه غلطی میکنی
جونگکوک:هر ضربهای که میزنم باید بشماری
تق....تق
میونگ:جیغغغغغغغغغغغ
جونگکوک:خفه شو اگه نشموری از اول میزنم
تق
میونگ:(گریه)
1
2
20
70
100
150
دیگه بیهوش شد
جونگکوک:داشتم همینجوری میزدمش که فهمیدم دیگه تکون نمیخوره نگاش کردم متوجه شدم بیهوش شده و بردمش گذاشتم رو تختش یه دکتر خبر کردم امد زخماشو پانسمان کرد و رفت
ویو صبح
میونگ:چشمامو به سختی باز کردم دور ورمو نگاه کردم دیدم توی اتاقمم.......ایییی دارم میمیرم بهتره برم صبحونه درست کنم خیلی گشنمه
وقتی داشتم صبحونه درست میکردم یه ایده به ذهنم رسید که توی نوشیدنی جونگکوک قرص تحریک کننده بریزم تا بتونم ازش حاملشم و طلاق نگیرم
(همه چیو آماده کرد و جونگکوک از پله ها امد پایین)
میونگ:صبح بخیر
جونگکوک:........
جونگکوک:درحال خوردن صبحونه بودم که یهویی دمای بدنم رفت بالا و حالم داشت بد میشد بعد از چند لحظه فهمیدم میونگ توی صبحونم و یا توی نوشیدنیم یکیدوم از اینا قرص تحریک کننده ریخته و منم برای اینکه فکر نکنه باهاش رابطه انجام میدم خودمو عادی جلوه دادم
میونگ:وا این چرا هیچ واکنشی نشون نمیده(تو ذهنش میگه)
(جونگکوک بلند میشه و میخواد بره که....)
میونگ:چیزی نخوردی که
جونگکوک رفت
جونگکوک:وای خدا دارم میمیرم بهتره برم پیش ات
(رفت)
جونگکوک زنگ خونه رو زد
ات:جونگکوک تو اینجا چیکار میکنی
جونگکوک:ات کمکم کن
ات:چیشده
جونگکوک:سریع قضیه رو توضیح میده
ات:وات دا فاک
جونگکوک:ات لطفا
ات:امممم خببببب باشه
ادمینتون توی خماری میزاره شمارو😂
۴۲۰
۱۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.