My amazing moon🌙🐾💕 p12
گفت: امپراتور جئون نمیخواید این دوبانوی جوان رو معرفی کنید؟ خواستم چیزی بگم که بورا گفت: من لی بورا همسر آینده امپراتور هستم.
همگی جاخوردند . لیون پرسید" پس ابن خانم جوان چی؟!
نفسی کشیدم و گفتم" راستش الان موقع انتخاب ملکه هست پس طبق رسومات ملکه و ملکه مادر دوتا از نجیب زادگان رو به عنوان افراد منتخب معرفی کردند : پارک لونا فرزند وزیر اعظم پارک جانگ هیون و لی بورا فرزند وزیر جناح جنوب هستند
لیون" عا بله بله خیلی خوشبختم
لونا" باعث سعادته که در همچین شب بینظیری شما مهمان های عزیز رو ملاقات کردم.
همگی دهنشون از اینطور موادبانه صحبت کردن لونا باز موند اما مادر نیشخندی بر لب داشت . یعنی واقعا انقدر دختر مناسبیه؟!
لیون ادامه داد" مچکرم بانو! بانو لی شما چطور ایام به کامتون بوده؟
بورا با عشوه های تموم نشدنی گفت" مچکرم وزیر کیم.امیدوارم تمام حال های خوب نسیب شما در هر موقعیتی بشه!
راوی" این گفت و گوها تا تموم شدن مهمانی ادامه داشت. تا اینکه مهمونی تموم شد و همگی از تالار پذیرایی خارج شدند.
لونا" میخواستم سوار کجابه بشم که با صدای ملکه مادر برگشتم
لونا" عا بانوی من. وتعظیمی کردم.
با همون لحن ترحم آمیز و سرد و جدی گفت" چطور باید بفهمونم بهت لیاقت ملکه شدن رو نداری و بیخودی داری تلاش مبکنی؟ اینو مطمئن باش عالیجناب بورا رو انتخاب میکنه چون جناح جنوب پشت اون هستند! پس سنگین تره خودت کناره گیری کنی!
لبخندی زدم و دست ملکه مادر رو بوسیدم و گفتم" ملکه من شاید اینچیزی که میگید درسته اما من میخوام تمام تلاشمو بکنم درست مثل بانو لی . حتی اگه همسر عالیجناب نشم حداقل میدونم تلاشمو کردم .ازتون ممنونم که نگران غرور من هستید اما من پا پس نمیکشم و تعظیمی کردم و رفتم
ملکه مادر" دختر گستاخ! چطور جرات کرده با من اینطور صحبت کنه؟! با این حرفایی که زد مشخص شد به راحتی کنار نمیکشه.
راوی" لونا از کجابه پیاده شد اما مسیرش رو به سمت فواره وسط حیاط کوچک تغییر داد.سویی و اونگوم چند متری دور تر ایستاده بودند. لونا کنار فواره نشست و داخلش رو نگاه کرد. نور درخشانی بود. انعکاس ماه بود ! ماه شب چهارده . به گفته مادرش توی بچگی لونا توی شبی بدنیا اومده بود که ماهش کامل بود برای همین اسمشو "لونا" به معنی ماه گذاشتند...
همگی جاخوردند . لیون پرسید" پس ابن خانم جوان چی؟!
نفسی کشیدم و گفتم" راستش الان موقع انتخاب ملکه هست پس طبق رسومات ملکه و ملکه مادر دوتا از نجیب زادگان رو به عنوان افراد منتخب معرفی کردند : پارک لونا فرزند وزیر اعظم پارک جانگ هیون و لی بورا فرزند وزیر جناح جنوب هستند
لیون" عا بله بله خیلی خوشبختم
لونا" باعث سعادته که در همچین شب بینظیری شما مهمان های عزیز رو ملاقات کردم.
همگی دهنشون از اینطور موادبانه صحبت کردن لونا باز موند اما مادر نیشخندی بر لب داشت . یعنی واقعا انقدر دختر مناسبیه؟!
لیون ادامه داد" مچکرم بانو! بانو لی شما چطور ایام به کامتون بوده؟
بورا با عشوه های تموم نشدنی گفت" مچکرم وزیر کیم.امیدوارم تمام حال های خوب نسیب شما در هر موقعیتی بشه!
راوی" این گفت و گوها تا تموم شدن مهمانی ادامه داشت. تا اینکه مهمونی تموم شد و همگی از تالار پذیرایی خارج شدند.
لونا" میخواستم سوار کجابه بشم که با صدای ملکه مادر برگشتم
لونا" عا بانوی من. وتعظیمی کردم.
با همون لحن ترحم آمیز و سرد و جدی گفت" چطور باید بفهمونم بهت لیاقت ملکه شدن رو نداری و بیخودی داری تلاش مبکنی؟ اینو مطمئن باش عالیجناب بورا رو انتخاب میکنه چون جناح جنوب پشت اون هستند! پس سنگین تره خودت کناره گیری کنی!
لبخندی زدم و دست ملکه مادر رو بوسیدم و گفتم" ملکه من شاید اینچیزی که میگید درسته اما من میخوام تمام تلاشمو بکنم درست مثل بانو لی . حتی اگه همسر عالیجناب نشم حداقل میدونم تلاشمو کردم .ازتون ممنونم که نگران غرور من هستید اما من پا پس نمیکشم و تعظیمی کردم و رفتم
ملکه مادر" دختر گستاخ! چطور جرات کرده با من اینطور صحبت کنه؟! با این حرفایی که زد مشخص شد به راحتی کنار نمیکشه.
راوی" لونا از کجابه پیاده شد اما مسیرش رو به سمت فواره وسط حیاط کوچک تغییر داد.سویی و اونگوم چند متری دور تر ایستاده بودند. لونا کنار فواره نشست و داخلش رو نگاه کرد. نور درخشانی بود. انعکاس ماه بود ! ماه شب چهارده . به گفته مادرش توی بچگی لونا توی شبی بدنیا اومده بود که ماهش کامل بود برای همین اسمشو "لونا" به معنی ماه گذاشتند...
۴۵.۴k
۲۳ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.