PART 2
♡My Wrong♡
ویوی جونگکوک
_ کدوم عوضی جاسوسی من روکرده ها( با داد )
(علامت تهیونگ × )( تهیونگ دوست صمیمی و دست داست جونگکوک )
× داداش آروم باش
_ آخه چطوری ؟ بهترین معامله ام خراب شد بخاطر یه بچه جوجه که جاسوسی من رو کنه
پس اینا چیکارن اینجا هاااااااا
× اتفاقی یه که افتاده
_ یااااااااااااا من اون دختره ای عوضی دو می خوام
× جونگکوک ما کار های مهم تَ •••
_ من باید یه درس حسابی بهش بدم واگر نه قضیه بدتر از اینا میشه من اینارو میشناسم
فقط دستمبهش نرسه ( نیش خنده )
(تق تق مثلا در میزنن )
_کی
بادیگارد = آقا همون دختره اومده کارتون واره
_ یا چقدر کَنه هست
× بزار بیاد تو ببینیم چیکار داره ها جونگکوک
_ باشه
_ بگو بیاد تو ( با بادیگارد میگه)
بادیگارد = چشم
(ادمین )
در باز شد و دختره اومد داخل
(علامت دختره &)
& سلام ددی جونم خوبی
_ چیه
& یااااا چرا انقدر سرد خودت رو نشون میدی میدونی چقدر دلم برات تنگ شده
_ چرا اومدی ایجا
×میبینی که اعصاب نداره برو به وقت دیگه بیا
& چیشده
_ برو دیگه ( با داد)
&نمیرم بگو چیشده
_می خوای بدونی آره
&آره ددی جونم
_به من نگو ددی
×بیا من بهت میگم
&همینجا بگو خو
×یه نفر جاسوسی کرده
&من می تونم پیداش کنم
×می تونی ؟
&من آدم دارم' مند دست کم گرفتی
_پس پیداش کن
&اوکی
&فعلا ددی جون
_وایسا بعدا که اومدی با اون میای ها اگه بدون اون بیای نمیزارم بیای داخل فهمیدی
&آره عشقم
(از زبان ادمین )
بچه ها اون دختره رفت و به خیال خودش اگه جاسوس رو پیدا کنه جونگکوک باهاش ازدواج میکنه و میگه واییییییییییی چه دختر خوبی 😂😂😂
و اون سه نقطه های پارت قبل همین دختره بود
ویوی ا/ت
الان شبه فردا قراره بریم بو لیا اون خونه رو ببینم و کاراش رو بکنم
(فردا صبح )
پاشدم و لباس هام رو پوشیم و رفتم پیش لیا و از اونجا رفتیم یه جا کار داشتیم بعد رفتیم خونه تا رسیدیم شب شده بود
وارد خونه شدیم یه جاهایی رو میخواست تغییر بده
و من داشتم نگاه به خونه مینداختم که گوشی لیا زنگ خورد
+ کی
لیا ) ا/ت من باید برم تو نگاه کردی برو منم میام اوکی
+باشه
ویوی لیا
کار داشتم ا/ت رو تنها گذاشتم داشتم میرفتم سمت ماشینم که به ماشین سیاه رو جلو در دیدم خیلی نشکوک بود همون لحظه شیشه اومد پایین و یه دختر بود و من هم بدون توجه رفتم
(ویوی همون دختر کنه هِ )
& بدو برو تو خونه و دختره رو بیار
بادیگارد ) بله خانوم
بادیگارد ) رفت از ماشین پایین و رفت دمه خونه دَر زد به محض اینکه در باز شد ا/ت رو بیهوش کرد و آورد تو ماشین و رفتن
(ویوی ا/ت )
زنگ در خورد
ای خدا لیا دیونه باز چی جا گزاشتی به محض اینکه در رو باز کردم یکی بیهوشی کرد
ویوی ادمین
بادیگارد دختره رفت تا جاسوس رو بیاره اما قافل از اینکه اشتباه بزرگی مرتکب شده و اشتباهی رفیق صمیمی جاسوس رو گرفته
و داستان ما از این اشتباه شروع میشه 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
منتظر ادامه داستان باشید تازه قراره گشنگ تر بشه 😊😊😊😊😊
لایک و نظر دادن یادتون نره ها
ویوی جونگکوک
_ کدوم عوضی جاسوسی من روکرده ها( با داد )
(علامت تهیونگ × )( تهیونگ دوست صمیمی و دست داست جونگکوک )
× داداش آروم باش
_ آخه چطوری ؟ بهترین معامله ام خراب شد بخاطر یه بچه جوجه که جاسوسی من رو کنه
پس اینا چیکارن اینجا هاااااااا
× اتفاقی یه که افتاده
_ یااااااااااااا من اون دختره ای عوضی دو می خوام
× جونگکوک ما کار های مهم تَ •••
_ من باید یه درس حسابی بهش بدم واگر نه قضیه بدتر از اینا میشه من اینارو میشناسم
فقط دستمبهش نرسه ( نیش خنده )
(تق تق مثلا در میزنن )
_کی
بادیگارد = آقا همون دختره اومده کارتون واره
_ یا چقدر کَنه هست
× بزار بیاد تو ببینیم چیکار داره ها جونگکوک
_ باشه
_ بگو بیاد تو ( با بادیگارد میگه)
بادیگارد = چشم
(ادمین )
در باز شد و دختره اومد داخل
(علامت دختره &)
& سلام ددی جونم خوبی
_ چیه
& یااااا چرا انقدر سرد خودت رو نشون میدی میدونی چقدر دلم برات تنگ شده
_ چرا اومدی ایجا
×میبینی که اعصاب نداره برو به وقت دیگه بیا
& چیشده
_ برو دیگه ( با داد)
&نمیرم بگو چیشده
_می خوای بدونی آره
&آره ددی جونم
_به من نگو ددی
×بیا من بهت میگم
&همینجا بگو خو
×یه نفر جاسوسی کرده
&من می تونم پیداش کنم
×می تونی ؟
&من آدم دارم' مند دست کم گرفتی
_پس پیداش کن
&اوکی
&فعلا ددی جون
_وایسا بعدا که اومدی با اون میای ها اگه بدون اون بیای نمیزارم بیای داخل فهمیدی
&آره عشقم
(از زبان ادمین )
بچه ها اون دختره رفت و به خیال خودش اگه جاسوس رو پیدا کنه جونگکوک باهاش ازدواج میکنه و میگه واییییییییییی چه دختر خوبی 😂😂😂
و اون سه نقطه های پارت قبل همین دختره بود
ویوی ا/ت
الان شبه فردا قراره بریم بو لیا اون خونه رو ببینم و کاراش رو بکنم
(فردا صبح )
پاشدم و لباس هام رو پوشیم و رفتم پیش لیا و از اونجا رفتیم یه جا کار داشتیم بعد رفتیم خونه تا رسیدیم شب شده بود
وارد خونه شدیم یه جاهایی رو میخواست تغییر بده
و من داشتم نگاه به خونه مینداختم که گوشی لیا زنگ خورد
+ کی
لیا ) ا/ت من باید برم تو نگاه کردی برو منم میام اوکی
+باشه
ویوی لیا
کار داشتم ا/ت رو تنها گذاشتم داشتم میرفتم سمت ماشینم که به ماشین سیاه رو جلو در دیدم خیلی نشکوک بود همون لحظه شیشه اومد پایین و یه دختر بود و من هم بدون توجه رفتم
(ویوی همون دختر کنه هِ )
& بدو برو تو خونه و دختره رو بیار
بادیگارد ) بله خانوم
بادیگارد ) رفت از ماشین پایین و رفت دمه خونه دَر زد به محض اینکه در باز شد ا/ت رو بیهوش کرد و آورد تو ماشین و رفتن
(ویوی ا/ت )
زنگ در خورد
ای خدا لیا دیونه باز چی جا گزاشتی به محض اینکه در رو باز کردم یکی بیهوشی کرد
ویوی ادمین
بادیگارد دختره رفت تا جاسوس رو بیاره اما قافل از اینکه اشتباه بزرگی مرتکب شده و اشتباهی رفیق صمیمی جاسوس رو گرفته
و داستان ما از این اشتباه شروع میشه 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
منتظر ادامه داستان باشید تازه قراره گشنگ تر بشه 😊😊😊😊😊
لایک و نظر دادن یادتون نره ها
۴.۰k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.