پرنسس اسلایترین
#پرنسس_اسلایترین
#part23
داشتم حرف میزدم که دیدم مالفوی مارو دید و داشت عصبی نگاه میکرد اما همونجوری داشت نگا میکرد نیومد جلو بازم زبون بتکونه
الکس: البته مگه تو ادم کمی هستی بالاخره جزو یکی از استادای ساختمونی خانم(دستشو میذاره شونه ماری) راستی لباس فرم چفد میاد بهت
: ممنون اما لازم نبود خودتو خسته کنی
الکس: نه بابا عا راستی شکلاتای مورد علاقتو اوردم(جعبشو در میاره) بفرما
: خیلی ممنون واقعا به این نیاز داشتم
الکس: میدونم
الکس ماری محکم بغل میکنه میگه مراقب خودت باش
: باش حتما تو تم همچنین
الکس: خب دیگه من میرم خدافظ
: خدافظ
الکس پسر خوبیه تو این6 سالی که رفته بودم اون منو شاد نگه میداشت عین یه بردار دوسش دارم شاید بقیه مثل مالفوی فکر کنن حسی بهم داریم اما این طور نیس
برگشتم شکلاتو گذاشتم تو اتاقم که پرفسور مکگوناگال اومد تو....
#part23
داشتم حرف میزدم که دیدم مالفوی مارو دید و داشت عصبی نگاه میکرد اما همونجوری داشت نگا میکرد نیومد جلو بازم زبون بتکونه
الکس: البته مگه تو ادم کمی هستی بالاخره جزو یکی از استادای ساختمونی خانم(دستشو میذاره شونه ماری) راستی لباس فرم چفد میاد بهت
: ممنون اما لازم نبود خودتو خسته کنی
الکس: نه بابا عا راستی شکلاتای مورد علاقتو اوردم(جعبشو در میاره) بفرما
: خیلی ممنون واقعا به این نیاز داشتم
الکس: میدونم
الکس ماری محکم بغل میکنه میگه مراقب خودت باش
: باش حتما تو تم همچنین
الکس: خب دیگه من میرم خدافظ
: خدافظ
الکس پسر خوبیه تو این6 سالی که رفته بودم اون منو شاد نگه میداشت عین یه بردار دوسش دارم شاید بقیه مثل مالفوی فکر کنن حسی بهم داریم اما این طور نیس
برگشتم شکلاتو گذاشتم تو اتاقم که پرفسور مکگوناگال اومد تو....
۳.۷k
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.