یک صفحه رمان
برای این که آن مرد به قول حسنات، مؤمن است. و برای این که او هم مثل حسنات عوضی و
استثنایی است. وگرنه چرا دختران زیبای اروپا را گذاشت و در گوشه و کنار، در پی زنی مثل
))حسنات(( رفت. اگر می خواست، می توانست زیباترین و ثروتمندترین دختران را به دست آورد
و هیچ چیز مانع او از این کار نمی شد. او که جوانی زیباست، بله زیباست و وضع مادّی خوبی هم
دارد. پس چه تک روی و عقده های روحی او را از دختران زیبای انگلیسی منصرف کرد تا در پی
دختری مانند حسنات باشد؟ درست است که حسنات هم دختری زیباست و از نظر فرهنگی، در
سطح باالیی قرار دارد، ولی من از اوبدم می آید وتصوّرنمی کنم که حسنات بتواند از او بهره مند
شود، اما او )نامزد( در هر حال عقده ای است. نه،
هرگز حسنات با او خوشبخت نخواهد شد.
در اینجا گفتگوی ))رحاب(( با خودش تمام شد، تصمیم گرفت خودش را به چیزی مشغول کند،
1 شروع کرد به خواندن داستانی از نوشته های ))نجیب محفوظ((
اسم داستان چنین بود ))هیچ چیز
مهمّ نیست(( اومطالعه را شروع کرد در حالی که همچنان کلمات نویسنده قصّهرا تصدیق می نمود
که ))هیچ چیز مهمّ نیست((؛ نه کرامت انسانی مهم است، نه وجدان، نه زندگی بعد از مرگ و نه...
تا پاسی ازنیمه شب گذشته، به خواندن آن داستان کهبرای اووامثالش نوشته شده بود، مشغول بود.
))رحاب((، یک ساعت از صبح گذشته، از خواب بیدار شد، با سنگینی از روی رختخوابش
برخاست. صدای مادرو خواهرانش ازاطاق مجاوربه گوشش رسید، به طرف آن هارفت در حالی
که سعی می کردبخندد، اوّل ازهمه، چشمش به حسنات افتاد. اوپیراهن خواب سفیدیبهتن داشت
و از صورتش خوشحالی و خوشبختی می بارید که قلب رحاب را به آتش کشید و حسد، غیرتش
را تحریک کرد، امّا او به هر صورت، خودداری کرده و خودش را طبیعی نشان داد، بعد رو به
حسنات نمودو گفت: عروس خانم حالت چطوره؟
حسنات:
خدا را شکر خوبم و امیدوارم که بزودی عروسی تو را هم ببینم.
1 نجیب
محفوظ، نویسنده پوچ گراى مصرى است با افکارى شبیه به صادق هدایت نویسنده نهلیست ایرانى )مترجم(.
استثنایی است. وگرنه چرا دختران زیبای اروپا را گذاشت و در گوشه و کنار، در پی زنی مثل
))حسنات(( رفت. اگر می خواست، می توانست زیباترین و ثروتمندترین دختران را به دست آورد
و هیچ چیز مانع او از این کار نمی شد. او که جوانی زیباست، بله زیباست و وضع مادّی خوبی هم
دارد. پس چه تک روی و عقده های روحی او را از دختران زیبای انگلیسی منصرف کرد تا در پی
دختری مانند حسنات باشد؟ درست است که حسنات هم دختری زیباست و از نظر فرهنگی، در
سطح باالیی قرار دارد، ولی من از اوبدم می آید وتصوّرنمی کنم که حسنات بتواند از او بهره مند
شود، اما او )نامزد( در هر حال عقده ای است. نه،
هرگز حسنات با او خوشبخت نخواهد شد.
در اینجا گفتگوی ))رحاب(( با خودش تمام شد، تصمیم گرفت خودش را به چیزی مشغول کند،
1 شروع کرد به خواندن داستانی از نوشته های ))نجیب محفوظ((
اسم داستان چنین بود ))هیچ چیز
مهمّ نیست(( اومطالعه را شروع کرد در حالی که همچنان کلمات نویسنده قصّهرا تصدیق می نمود
که ))هیچ چیز مهمّ نیست((؛ نه کرامت انسانی مهم است، نه وجدان، نه زندگی بعد از مرگ و نه...
تا پاسی ازنیمه شب گذشته، به خواندن آن داستان کهبرای اووامثالش نوشته شده بود، مشغول بود.
))رحاب((، یک ساعت از صبح گذشته، از خواب بیدار شد، با سنگینی از روی رختخوابش
برخاست. صدای مادرو خواهرانش ازاطاق مجاوربه گوشش رسید، به طرف آن هارفت در حالی
که سعی می کردبخندد، اوّل ازهمه، چشمش به حسنات افتاد. اوپیراهن خواب سفیدیبهتن داشت
و از صورتش خوشحالی و خوشبختی می بارید که قلب رحاب را به آتش کشید و حسد، غیرتش
را تحریک کرد، امّا او به هر صورت، خودداری کرده و خودش را طبیعی نشان داد، بعد رو به
حسنات نمودو گفت: عروس خانم حالت چطوره؟
حسنات:
خدا را شکر خوبم و امیدوارم که بزودی عروسی تو را هم ببینم.
1 نجیب
محفوظ، نویسنده پوچ گراى مصرى است با افکارى شبیه به صادق هدایت نویسنده نهلیست ایرانى )مترجم(.
۳۰۲
۰۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.