دخترک مغرور🧬♥️
دخترک مغرور🧬♥️
پارت ۸۲
diyana
یهو گوشیم زنگ خورد پیمان بود
اه جواب دادم : بله
پیمان : دیانا
دیانا : پیمان شاید دوست داشته باشم ولی ارسلان چی
پیمان: اونو ولش کن اون الان یه روانیه
دیانا: اما ارسلان
پیمان : دیانا تروخدا
اگه جوابت مثبته چند ساعت دیگ بیا کافه.....
دیانا : هوففف فک میکنم
پیمان : مرسی
دیانا : قط کردم
قبلا پیمان رو دوس داشتم اما الان مطمئن نبودم
.
.
.
به ساعت نگا کردم ساعت ۶ بعد از ظهر بود
بلند شدم حاضر شدم
رسیدم کافه برقا خاموش بود
دیانا : کسی اینجا نیس
یهو برقا روشن شد پیمان جلوم نشسته بود به حلقه دستش بود
نمیدونستم قبول کنم یا نه
که یهو....
arslwn
انقد بهم آرام بخش زده بودن که هیچی نمیفهمیدم
با این حال بلند شدم یه هوای اینکه میخام برم دستشویی
رفتن سمت در فرار کردم
رفتم سمت خونه دیانا دیدم دارع میره یجایی سریع تاکسی گرفتم رفتم دنبالش رسیدیم دم یه کافه
پیاده شد رفتم دنبالش
که دیدم یه پسره جلوش زانو زده بود حلقه گرفته بود سمت دیانا
که دیانا حلقه رو گرف ازش
باورم نمیشد
این عشقش بود به من
که دیانا نگاش افتاد به من
دیگ چیزی نفهمیدم و سیاهی مطلق....
ادامه دارد....
پارت ۸۲
diyana
یهو گوشیم زنگ خورد پیمان بود
اه جواب دادم : بله
پیمان : دیانا
دیانا : پیمان شاید دوست داشته باشم ولی ارسلان چی
پیمان: اونو ولش کن اون الان یه روانیه
دیانا: اما ارسلان
پیمان : دیانا تروخدا
اگه جوابت مثبته چند ساعت دیگ بیا کافه.....
دیانا : هوففف فک میکنم
پیمان : مرسی
دیانا : قط کردم
قبلا پیمان رو دوس داشتم اما الان مطمئن نبودم
.
.
.
به ساعت نگا کردم ساعت ۶ بعد از ظهر بود
بلند شدم حاضر شدم
رسیدم کافه برقا خاموش بود
دیانا : کسی اینجا نیس
یهو برقا روشن شد پیمان جلوم نشسته بود به حلقه دستش بود
نمیدونستم قبول کنم یا نه
که یهو....
arslwn
انقد بهم آرام بخش زده بودن که هیچی نمیفهمیدم
با این حال بلند شدم یه هوای اینکه میخام برم دستشویی
رفتن سمت در فرار کردم
رفتم سمت خونه دیانا دیدم دارع میره یجایی سریع تاکسی گرفتم رفتم دنبالش رسیدیم دم یه کافه
پیاده شد رفتم دنبالش
که دیدم یه پسره جلوش زانو زده بود حلقه گرفته بود سمت دیانا
که دیانا حلقه رو گرف ازش
باورم نمیشد
این عشقش بود به من
که دیانا نگاش افتاد به من
دیگ چیزی نفهمیدم و سیاهی مطلق....
ادامه دارد....
۳۹۸
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.