برایش نوشتم.. چرا فکر کردی که
برایش نوشتم.. چرا فکر کردی که
عشق هم بماند برای بعد..؟
نوشتم... راستی چرا هیچ کس
نمی تواند هوش و حواسم را از یاد تو پرت کند؟
نوشتم... چرا همه جانم به لب می رسانند و باز
بر می گردم سر حرف اول... همان ابتدای نبودنت..
نوشتم... چرا...؟؟؟
هیچ خیابانی از یادت کوتاه نمی آید..؟
چرا در هر ملودی..
سهم مختصری از خیال تو جا مانده است..؟
نوشتم... لابد مُرده ای.. اما
این طبیعت آدمی است که مرده اش را تا
خود به خاک نسپارد، مرگش را باور نمی کند...
نوشتم..
برگرد و در من بمیر.. بعد برو...
عشق هم بماند برای بعد..؟
نوشتم... راستی چرا هیچ کس
نمی تواند هوش و حواسم را از یاد تو پرت کند؟
نوشتم... چرا همه جانم به لب می رسانند و باز
بر می گردم سر حرف اول... همان ابتدای نبودنت..
نوشتم... چرا...؟؟؟
هیچ خیابانی از یادت کوتاه نمی آید..؟
چرا در هر ملودی..
سهم مختصری از خیال تو جا مانده است..؟
نوشتم... لابد مُرده ای.. اما
این طبیعت آدمی است که مرده اش را تا
خود به خاک نسپارد، مرگش را باور نمی کند...
نوشتم..
برگرد و در من بمیر.. بعد برو...
۶۸۴
۱۴ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.