فیک سایه سیاه پارت 10
جیمین : جان ، یه نفرو بزار در اتاقش نزاره بیاد بیرون صبح خودم میرم پیشش
جان : چشم قربان حتما
جیمین رفت به اتاقش و روی تختش دراز کشید ساق دستشو روی چشماش گذاشت و داشت به این فکر میکرد که چرا اون دختر اینقدر سرد و بی روحه ینی چه اتفاقی براش افتاده که ایننقدر ساکته چرا اینقدر مرموزه یعنی جیمین باید از اون بترسه ؟ با این افکار کم کم چشماش گرم شد و خوابش برد
از دید جیمین : رفتم تو اتاق کارم به جیهوپ زنگ زدم تا بیاد و معاینش کنه جیهوپ دکتر گروه بود تو بدترین شرایط هم به دادم رسیده بود
جیهوپ ؛ کارم تو کلینیک تموم شد سوار ماشینم شدم رفتم سمت خونه جیمین تا دایانا رو معاینه کنم رسیدم رفتم داخل که دیدم جیمین همه خدمتکارا رو به صف کرده و ظاهرا عصبانیه
جیمین ؛ تو اتاقم بودم که جان اومد و گفت که دو تا از خدمتکارا با هم دعواشون شده و یکشون زخمی شده عصبی شدم و همه رو به صف کردم که دیدم جیهوپ اومد
جیمین : سلام اومدی هیونگ
جیهوپ : سلام خوبی چیزی شده ؟!
جیمین : مث اینکه اینا دلشون تنبیه میخواد
جان : قربان یکی از خدمتکارا زخمی شده لطفا بهش رسیدگی کنین
جیهوپ : چی ؟ الان کجاست ؟
جان: از این طرف لطفا
جیمین ؛ جیهوپ رفت سراغ اون خدمتکار و منم وایستادم خواستم بلند داد بزنم اما یادم اومد دایانا خوابه ممکنه بیدار شه پس ارومتر حرف زدم
جیمین : مگه من نگفته بودم تو این خونه نمیخوام سر صدا کنین ها
جیمین : کار کدومتون بود زود باشین بگین وگرنه همتونو اویزون میکنم
با این حرف جیمین همه ترسیدن و یک قدم عقب رفتن و فقط یه نفر جلو موند اون دختر از ترس نتونست بره عقب سر جا خشکش زده بود خدا میدونست جیمین باهاش چیکار میکنه سرش پایین بود دستاش میلرزیدن و سعی داشت گریه نکنه اما بغض گلوشو چنگ میزد ، جیمین با دیدنش نیشخندی زد و جلو رفت با دستش چونه دختر و گرفت و سرش رو بالا اورد
جیمین : پس کار تو بوده نیلا
جیمین : ببریدش به زیر زمین
نیلا : نه لطفا خواهش میکنم ارباب دیگه تکرار نمیشه ارباب لطفا
افراد جیمین اون دختر رو بزور بردن همه ترسیده بودن جیمین هم دستور داد همه برن سر کارشون
حمایت کن ❤️❤️❤️
جان : چشم قربان حتما
جیمین رفت به اتاقش و روی تختش دراز کشید ساق دستشو روی چشماش گذاشت و داشت به این فکر میکرد که چرا اون دختر اینقدر سرد و بی روحه ینی چه اتفاقی براش افتاده که ایننقدر ساکته چرا اینقدر مرموزه یعنی جیمین باید از اون بترسه ؟ با این افکار کم کم چشماش گرم شد و خوابش برد
از دید جیمین : رفتم تو اتاق کارم به جیهوپ زنگ زدم تا بیاد و معاینش کنه جیهوپ دکتر گروه بود تو بدترین شرایط هم به دادم رسیده بود
جیهوپ ؛ کارم تو کلینیک تموم شد سوار ماشینم شدم رفتم سمت خونه جیمین تا دایانا رو معاینه کنم رسیدم رفتم داخل که دیدم جیمین همه خدمتکارا رو به صف کرده و ظاهرا عصبانیه
جیمین ؛ تو اتاقم بودم که جان اومد و گفت که دو تا از خدمتکارا با هم دعواشون شده و یکشون زخمی شده عصبی شدم و همه رو به صف کردم که دیدم جیهوپ اومد
جیمین : سلام اومدی هیونگ
جیهوپ : سلام خوبی چیزی شده ؟!
جیمین : مث اینکه اینا دلشون تنبیه میخواد
جان : قربان یکی از خدمتکارا زخمی شده لطفا بهش رسیدگی کنین
جیهوپ : چی ؟ الان کجاست ؟
جان: از این طرف لطفا
جیمین ؛ جیهوپ رفت سراغ اون خدمتکار و منم وایستادم خواستم بلند داد بزنم اما یادم اومد دایانا خوابه ممکنه بیدار شه پس ارومتر حرف زدم
جیمین : مگه من نگفته بودم تو این خونه نمیخوام سر صدا کنین ها
جیمین : کار کدومتون بود زود باشین بگین وگرنه همتونو اویزون میکنم
با این حرف جیمین همه ترسیدن و یک قدم عقب رفتن و فقط یه نفر جلو موند اون دختر از ترس نتونست بره عقب سر جا خشکش زده بود خدا میدونست جیمین باهاش چیکار میکنه سرش پایین بود دستاش میلرزیدن و سعی داشت گریه نکنه اما بغض گلوشو چنگ میزد ، جیمین با دیدنش نیشخندی زد و جلو رفت با دستش چونه دختر و گرفت و سرش رو بالا اورد
جیمین : پس کار تو بوده نیلا
جیمین : ببریدش به زیر زمین
نیلا : نه لطفا خواهش میکنم ارباب دیگه تکرار نمیشه ارباب لطفا
افراد جیمین اون دختر رو بزور بردن همه ترسیده بودن جیمین هم دستور داد همه برن سر کارشون
حمایت کن ❤️❤️❤️
۳۸.۹k
۰۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.