ادامه پارت دوازدهم

« - داداشییی بیا بغلم ...امشب پیش من بخواب...
+ آخ جونننیییی
- کوچولو...
سریع رفت روی تخت خواهرش و خودشو توی بغلش جا کرد....دختر بزرگتر دستشو دور کمر کوچولوی دونسنگش حلقه کرد و بدنش رو آورد بالاتر تا صورتشو ببینه...
- خوشگل من....خیلی دوست دارم.....ولی نمیتونم بیشتر از این پیشت باشم....بهت قول میدم دوباره همدیگرو میبینیم.....فقط اینو بدون من متعلق به اینجا نیستم.....و حتما لطفت که این چندسال زندگی منو شیرین کردی در آینده برات جبران میکنم...تو فرشته کوچولوی منی:)
برای پسربچه چهار ساله حرف های دختر بوی خدافظی میداد...بوی ترک شدن...تنها شدن....
+ نونا...میدای بلی ؟( نونا میخوای بری؟)
- من همیشه اینجام خوشگلم...
و دستشو روی قبل کوچولوی پسر گذاشت و دست کوچولوشو گرفت و بوسه ای روش زد...
- نونا عاشقته...
+ چیمینم عاجد نوناسه( جیمینم عاشق نوناشه)
و محکم پسر رو بغل کرد و پسر بچه وقتی گرم شد به خواب رفت ... غافل از اینکه اون شب آخرین شب قشنگش توی اون خونه لعنتی کنار خانوادش بودن نوناشه..»

& نونات واقعا فرشته بود...
√ سعی کردی دنبالش بگردی؟
+ با یون کل کره و حتی آمریکا و استرالیا و ژاپن رو گشتیم ولی کسی به اون اسم نبود...
& اسمش چی بود؟
+ بچه ها ندونید بهتره برای همه...
...............
Continues...