Ma reine : ملکهِ من♥️👸
Ma reine : ملکهِمن♥️👸
و بعد دیگ دیدم خبری نیست خوابیدم
☆فردا☆
پسرا از سرکار امدن فرزین ک از قبل هم باهام بد رفتار تر شده بود ولی خب من اهمیتی نمدادم
داشتیم نهار میخوردیم ک ایفون زدن، نگاه کردم
پوریا:کی؟
بهدیس: مامانتونه
پوریا: وا کن درو
سفره رو سریع جمع کردیم،ک مامانش امد، تا منو دید امد توبغلم
مامان پسرا: سلام عروس گلم
بهدیس:سلام
نشست ک من چای ریختم و تعارف کردم
مامان پسرا:بشین
بهدیس:چشم
نشستم خجالت میکشیدم وقتی میگفت عروس عروس
مامان پسرا:فکرهاتو کردی بهدیس؟
بهدیس:بله
مامان پسرا:خب چیشد؟
بهدیس:من چند تا شرط دیگ هم دارم
مامان پسرا:هرچی باشه قبوله
بهدیس:نصفشون مال اقا فرزین هستن
فرزین:پف دختر گدا هم برامون شرط میزارهه اخ مامان ک یک کاری کردی کارمون پیش این بدبدخت پاپتی گیر کنه
بهدیس:من خونه بالاشهرتون نمخوام بجاش پولشو بدین ماشین هم نمخوام ولی یک شرط هایی دیگ دارم
اولین شرطم اینک برام یک عروسی بگیرین و اعلام کنید ک عروستون منم و مثل یک عروس باهام برخورد کنید بعدش و دوم یک خونه برای منو فرزین بگیرید ک مثل زن شوهر باشیم فرزین باید مثل مردا صبح بره سرکار شب بیاد به روال خودش ولی پیش من ازم مراقبت کنه باهام بد رفتاری نکنه بعد ک بچه به دنیا امد من میرم و اونجا هرجور دلتون میخواد به بقیه بگین ک مثلا عروسیمون فرار کرده یا خیانت کرده به فرزین ک ایناش به من ربطی نداره و مهم ترین شرطم اینک بچم بزرگ ک شد ۲۰ سالش شد بگید ک مادرش منم این برام خیلی مهمه چون اولین بچمه
مامان پسرا: قبوله
فرزین:مامان چی میگی اینو نگاه از الان داره برامون خط نشون میکشه
مامان پسرا:چیکار کنیم لازمش داریم
فرزین:هرغلطی میخواین بکنید
مامان پسرا:ما زنگ میزنیم به خواهرت سوگل و تو میری پیش اونا و ما میایم خواستگاریت ک همچی طبیعی تر باشه
بهدیس: باشه هرجور ک شما راحتین
مامانش زنگ زد به سوگل و همه چیزو گفت و بعد یک ساعت حرف زدن قطع کرد و امد پیشم
مامان پسرا: زنگ زدم گفت شب میاین دنبالت...
و بعد دیگ دیدم خبری نیست خوابیدم
☆فردا☆
پسرا از سرکار امدن فرزین ک از قبل هم باهام بد رفتار تر شده بود ولی خب من اهمیتی نمدادم
داشتیم نهار میخوردیم ک ایفون زدن، نگاه کردم
پوریا:کی؟
بهدیس: مامانتونه
پوریا: وا کن درو
سفره رو سریع جمع کردیم،ک مامانش امد، تا منو دید امد توبغلم
مامان پسرا: سلام عروس گلم
بهدیس:سلام
نشست ک من چای ریختم و تعارف کردم
مامان پسرا:بشین
بهدیس:چشم
نشستم خجالت میکشیدم وقتی میگفت عروس عروس
مامان پسرا:فکرهاتو کردی بهدیس؟
بهدیس:بله
مامان پسرا:خب چیشد؟
بهدیس:من چند تا شرط دیگ هم دارم
مامان پسرا:هرچی باشه قبوله
بهدیس:نصفشون مال اقا فرزین هستن
فرزین:پف دختر گدا هم برامون شرط میزارهه اخ مامان ک یک کاری کردی کارمون پیش این بدبدخت پاپتی گیر کنه
بهدیس:من خونه بالاشهرتون نمخوام بجاش پولشو بدین ماشین هم نمخوام ولی یک شرط هایی دیگ دارم
اولین شرطم اینک برام یک عروسی بگیرین و اعلام کنید ک عروستون منم و مثل یک عروس باهام برخورد کنید بعدش و دوم یک خونه برای منو فرزین بگیرید ک مثل زن شوهر باشیم فرزین باید مثل مردا صبح بره سرکار شب بیاد به روال خودش ولی پیش من ازم مراقبت کنه باهام بد رفتاری نکنه بعد ک بچه به دنیا امد من میرم و اونجا هرجور دلتون میخواد به بقیه بگین ک مثلا عروسیمون فرار کرده یا خیانت کرده به فرزین ک ایناش به من ربطی نداره و مهم ترین شرطم اینک بچم بزرگ ک شد ۲۰ سالش شد بگید ک مادرش منم این برام خیلی مهمه چون اولین بچمه
مامان پسرا: قبوله
فرزین:مامان چی میگی اینو نگاه از الان داره برامون خط نشون میکشه
مامان پسرا:چیکار کنیم لازمش داریم
فرزین:هرغلطی میخواین بکنید
مامان پسرا:ما زنگ میزنیم به خواهرت سوگل و تو میری پیش اونا و ما میایم خواستگاریت ک همچی طبیعی تر باشه
بهدیس: باشه هرجور ک شما راحتین
مامانش زنگ زد به سوگل و همه چیزو گفت و بعد یک ساعت حرف زدن قطع کرد و امد پیشم
مامان پسرا: زنگ زدم گفت شب میاین دنبالت...
۵.۶k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.