پارت ۷۲ Blood moon
پارت ۷۲ Blood moon
رفتم تو اتاقم اول میخواستم نرم و لج کنم ولی یه حسی قلقلکم میداد که شده برم روی دختره رو کم کنم
یه لباس پوشیدم و
دور چشامو مشکی کردم و بایکم رز گونه ورز لب دیگه همه چی تموم شدم
بعداینکه کارم تموم شد و اومدم از اتاق
بیرون
جونگکوک رو کاناپه دراز کشیده بود و چشاش و بسته بود
یه سرفه کردم که چشاشو باز
کرد
چند دقیقه زل زده بود بهم
ا/ت:چیههه؟خوشگل ندیدی؟
سریع نگاهشو ازم گرفت و سوییچ رو از میز برداشت
کوک:بریم
سوار ماشین شدیم گازو گرفت و رفت بیرون
یعد چند دقیقه جلوی یه خونه پارک کرد و چندتا بوق زد
هنوز به ثانیه نشده بود یه دختره از خونه
پرید بیرون با عشوه اومد طرف ماشین ولی با دیدن من مات شد و واستاد یه پوزخند
تحویلش دادم و صورتمو برگردوندم طرف جونگکوک که با لبخند اون مواجه شدم
ایشی کردم و صاف نشستم سر جام
جونگکوک شیشه رو کشید پایین و گفت
کوک:بیا دیگه چرا ماتت برده؟
دختره با عشوه و ناز گفت
؟:جونگکوک جونم اخه جلو که جا نیست
برگشتم و با تحقیر نگاهش کردم که یه
چپ چپی نگاهم کرد
کوک:چشاتم مشکل پیدا کرده ها عقب که جا هست
؟:یعنی برم عقب بشینم؟
جونگکوک اروم گفت
کوک:په نه په بیا بشین رو پای این یابو
اعصابم بهم ریخته بود روبه جونگکوک اروم گفتم
ا/ت:زهرمار
با خنده گفت
کوک:جیگرت عزیزم
روبه دختره کردم و گفتم
ا/ت:بیا سوار شو دیگه اه...چقدرم ناز میکنه
؟:به تو چه اصلا دلم میخواد ناز کنم و کوکی نازمو بخره
پوفی کردم
دختره رو کرد به جونگکوک و گفت
؟:کوک ایشون کی باشن؟
رفتم تو اتاقم اول میخواستم نرم و لج کنم ولی یه حسی قلقلکم میداد که شده برم روی دختره رو کم کنم
یه لباس پوشیدم و
دور چشامو مشکی کردم و بایکم رز گونه ورز لب دیگه همه چی تموم شدم
بعداینکه کارم تموم شد و اومدم از اتاق
بیرون
جونگکوک رو کاناپه دراز کشیده بود و چشاش و بسته بود
یه سرفه کردم که چشاشو باز
کرد
چند دقیقه زل زده بود بهم
ا/ت:چیههه؟خوشگل ندیدی؟
سریع نگاهشو ازم گرفت و سوییچ رو از میز برداشت
کوک:بریم
سوار ماشین شدیم گازو گرفت و رفت بیرون
یعد چند دقیقه جلوی یه خونه پارک کرد و چندتا بوق زد
هنوز به ثانیه نشده بود یه دختره از خونه
پرید بیرون با عشوه اومد طرف ماشین ولی با دیدن من مات شد و واستاد یه پوزخند
تحویلش دادم و صورتمو برگردوندم طرف جونگکوک که با لبخند اون مواجه شدم
ایشی کردم و صاف نشستم سر جام
جونگکوک شیشه رو کشید پایین و گفت
کوک:بیا دیگه چرا ماتت برده؟
دختره با عشوه و ناز گفت
؟:جونگکوک جونم اخه جلو که جا نیست
برگشتم و با تحقیر نگاهش کردم که یه
چپ چپی نگاهم کرد
کوک:چشاتم مشکل پیدا کرده ها عقب که جا هست
؟:یعنی برم عقب بشینم؟
جونگکوک اروم گفت
کوک:په نه په بیا بشین رو پای این یابو
اعصابم بهم ریخته بود روبه جونگکوک اروم گفتم
ا/ت:زهرمار
با خنده گفت
کوک:جیگرت عزیزم
روبه دختره کردم و گفتم
ا/ت:بیا سوار شو دیگه اه...چقدرم ناز میکنه
؟:به تو چه اصلا دلم میخواد ناز کنم و کوکی نازمو بخره
پوفی کردم
دختره رو کرد به جونگکوک و گفت
؟:کوک ایشون کی باشن؟
۱۰.۸k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.