پارت8
پارت8
جیهیو: وای چه حالی کردما کاشکی دستشو میشکوندی
اریکا: اره ولی دیگه الان حساب کار دستش اومده
جیهیو: اریکا بیا اینور بدوو
اریکا: چرا مگه چیشده؟
جیهیو: اون پسره که بهت گفتم فهمیدم اسمش تهیونگه اون داره میاد
اریکا: بیاد خب به منچه؟ میخواد مثلا چیکار کنه
جیهیو: اریکا تو رو خدا دیگه با این درگیر نشو
اریکا: جیهیو تو از موقعی که ذین پسره رو دیدی مثل موش ازش میترسی قبلا همه ی پسرا ازت حساب میبردن
جیهییو: خب که چی الانم میبرن 😏
اریکا: اما قیافت اینو نمیگه
جیهیو: تو از کجا میدونی؟ ها؟
اریکا: مثلا وقتی همون پسره رو که اسمش تهیونگه رو میبینی مثل چی میترسی
جیهیو: حالا اینطوریه بهت ثابت میکنم من همون جیهیو سابقم حالا ببین
اریکا: ببینیمو تعریف کنیم
پسره اومد یه نگاه از سر تا پای جیهیو کرد و تا اومد تنه بزنه دست جیهیو رو کشیدم و بهش یه لایی انداختم داشت میفتاد اما همون پسره که اسمش جونگ کوکه گرفتش
اریکا: ای وای من معذرت میخوام ندیدمت 🙃
تهیونگ: 😤😠مگه کوری؟
جیهیو: هی با دوست من درست صبحت کنا
تهیونگ: نکنم چی میشه؟ مثلا میخوای چیکارم کنی
اریکا: اونوقت خودم جوری جرت میدم که راه خونتو یادت بره فهمیدی اقای مهندس؟
جونگ کوک: هوی هوی تو لایی انداختی بعد طلبکارم هستی؟
اریکا: خیلی خب حالا گفتم که معذرت
اما تو به دوستت یاد بده درست راه بره اوکی؟
جونگ کوک: ........
تهیونگ: مگه من چجوری راه میرم ها؟
🤨
اریکا: ببین یکاری نکن یکاری کنم از زندگیت پشیمون شیا
دهنتو گِل بگیر
تهیونگ: به چه جرئتی داری تحدیدم میکنی
اریکا: به همون جرئتی که تونستم بهت لایی بندازم حالا افتاد؟ 😠
جیهیو: وای چه حالی کردما کاشکی دستشو میشکوندی
اریکا: اره ولی دیگه الان حساب کار دستش اومده
جیهیو: اریکا بیا اینور بدوو
اریکا: چرا مگه چیشده؟
جیهیو: اون پسره که بهت گفتم فهمیدم اسمش تهیونگه اون داره میاد
اریکا: بیاد خب به منچه؟ میخواد مثلا چیکار کنه
جیهیو: اریکا تو رو خدا دیگه با این درگیر نشو
اریکا: جیهیو تو از موقعی که ذین پسره رو دیدی مثل موش ازش میترسی قبلا همه ی پسرا ازت حساب میبردن
جیهییو: خب که چی الانم میبرن 😏
اریکا: اما قیافت اینو نمیگه
جیهیو: تو از کجا میدونی؟ ها؟
اریکا: مثلا وقتی همون پسره رو که اسمش تهیونگه رو میبینی مثل چی میترسی
جیهیو: حالا اینطوریه بهت ثابت میکنم من همون جیهیو سابقم حالا ببین
اریکا: ببینیمو تعریف کنیم
پسره اومد یه نگاه از سر تا پای جیهیو کرد و تا اومد تنه بزنه دست جیهیو رو کشیدم و بهش یه لایی انداختم داشت میفتاد اما همون پسره که اسمش جونگ کوکه گرفتش
اریکا: ای وای من معذرت میخوام ندیدمت 🙃
تهیونگ: 😤😠مگه کوری؟
جیهیو: هی با دوست من درست صبحت کنا
تهیونگ: نکنم چی میشه؟ مثلا میخوای چیکارم کنی
اریکا: اونوقت خودم جوری جرت میدم که راه خونتو یادت بره فهمیدی اقای مهندس؟
جونگ کوک: هوی هوی تو لایی انداختی بعد طلبکارم هستی؟
اریکا: خیلی خب حالا گفتم که معذرت
اما تو به دوستت یاد بده درست راه بره اوکی؟
جونگ کوک: ........
تهیونگ: مگه من چجوری راه میرم ها؟
🤨
اریکا: ببین یکاری نکن یکاری کنم از زندگیت پشیمون شیا
دهنتو گِل بگیر
تهیونگ: به چه جرئتی داری تحدیدم میکنی
اریکا: به همون جرئتی که تونستم بهت لایی بندازم حالا افتاد؟ 😠
۳۷.۹k
۱۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.