مافیای سختگیر part 14
ا.ت ویو
بلاخره عکاسی تموم شد با کوک سوار ماشین شدیم و تو راه تالار بودیم که من گفتم
ا.ت : کو..ک
کوک : بله ( سرد )
ا.ت : میشه ازت یه خواهشی کنم
کوک : چه خواهشی ( سرد )
ا.ت : میشه .. وقتی وارد تالار شدیم دستم را بگیری
کوک : چرا
ا.ت : چون میخوام مامان و بابام ببینم که خوشبختم هر چند که نباشم ( بغض)
کوک : باشه (سرد)
ا.ت : واقعا (ذوق )
کوک : اره اما فکر نکن چون دوست دارم این کار را میکنم
ا.ت : باشه ( ذوق)
کوک و ا.ت رسیدند
ا.ت ویو
با کوک رسیدیم تالار.میخواستیم بریم داخل خیلی استرس داشتم که یهو ...
کوک ویو
رسیدیم تالار میخواستیم با ا.ت بریم داخل که متوجه شدم ا.ت استرس داره از اون جایی هم که داخل ماشین بهش گفتم دستش را میگیرم دستم را بردم و دستش را گرفتم
دیدم نفس هاش کم کم منظم شد و بعد وارد تالار شدیم
ا.ت ویو
وقتی استرس داشتم کوک دستم را گرفت. کم کم استرسم کم شد و وارد تالار شدیم
👤 : عروس و داماد وارد میشوند
( ا.ت و کوک اومدند داخل و همه ی مهمون ها براشون دست زدند و رفتند نشستند روی صندلی ها ی مخصوص)
بعد از چند مین
👤: اقای جئون جونگ کوک آیا مایل هستید خانم جئون ا.ت را بع عنوان همسر خود قبول کنید ؟
کوک: ب.. بله
👤: خانم جئون ا.ت آیا شما هم مایل هستید آقای جئون جونگ کوک را به عنوان همسر خود قبول کنید ؟
ا.ت : ... بله
👤: پس با حقی که به من داده شده شمارا زن و شوهر اعلام میکنم . می تونید هم دیگه را بب.وس.ین
کوک ویو
اصلا حواسم به این قسمت از عروسی نبود به زور از سرجام بلند شدم و دیدم ا.ت هم بلند شد و صورتم را نزدیک صورتش کردم و ل.ب.ام را گذاشتم روی ل.ب.ای ا.ت
ل.ب.اش خیلی خوشمزه بود طعم توت فرنگی میداد ولی تاحالا وقتی یکی را می.بوس.ید.م همچین حسی نداشتم
ا.ت ویو
من و کوک بلند شدیم باید هم دیگه را می .ب.و.سی.دیم
انتظار نداشتم ولی کوک اومد و من را ب.سو.ید . بعد از چند دقیقه از هم جدا شدیم و من با تعجب توی چشمای کوک زل زده بودم
کوک ویو
وقتی از ا.ت جدا شدم همه برا مون دست زدن روم رو اون طرفی کردم که با چیزی که دیدم خشکم زده بود .....
پایان پارت ۱۴
لطفاً حمایییییتتتت کنید ☺️❤️🙃✨
امیدوارم خوشتون بیاد ✨
اسلاید بعد عکس تالار
بلاخره عکاسی تموم شد با کوک سوار ماشین شدیم و تو راه تالار بودیم که من گفتم
ا.ت : کو..ک
کوک : بله ( سرد )
ا.ت : میشه ازت یه خواهشی کنم
کوک : چه خواهشی ( سرد )
ا.ت : میشه .. وقتی وارد تالار شدیم دستم را بگیری
کوک : چرا
ا.ت : چون میخوام مامان و بابام ببینم که خوشبختم هر چند که نباشم ( بغض)
کوک : باشه (سرد)
ا.ت : واقعا (ذوق )
کوک : اره اما فکر نکن چون دوست دارم این کار را میکنم
ا.ت : باشه ( ذوق)
کوک و ا.ت رسیدند
ا.ت ویو
با کوک رسیدیم تالار.میخواستیم بریم داخل خیلی استرس داشتم که یهو ...
کوک ویو
رسیدیم تالار میخواستیم با ا.ت بریم داخل که متوجه شدم ا.ت استرس داره از اون جایی هم که داخل ماشین بهش گفتم دستش را میگیرم دستم را بردم و دستش را گرفتم
دیدم نفس هاش کم کم منظم شد و بعد وارد تالار شدیم
ا.ت ویو
وقتی استرس داشتم کوک دستم را گرفت. کم کم استرسم کم شد و وارد تالار شدیم
👤 : عروس و داماد وارد میشوند
( ا.ت و کوک اومدند داخل و همه ی مهمون ها براشون دست زدند و رفتند نشستند روی صندلی ها ی مخصوص)
بعد از چند مین
👤: اقای جئون جونگ کوک آیا مایل هستید خانم جئون ا.ت را بع عنوان همسر خود قبول کنید ؟
کوک: ب.. بله
👤: خانم جئون ا.ت آیا شما هم مایل هستید آقای جئون جونگ کوک را به عنوان همسر خود قبول کنید ؟
ا.ت : ... بله
👤: پس با حقی که به من داده شده شمارا زن و شوهر اعلام میکنم . می تونید هم دیگه را بب.وس.ین
کوک ویو
اصلا حواسم به این قسمت از عروسی نبود به زور از سرجام بلند شدم و دیدم ا.ت هم بلند شد و صورتم را نزدیک صورتش کردم و ل.ب.ام را گذاشتم روی ل.ب.ای ا.ت
ل.ب.اش خیلی خوشمزه بود طعم توت فرنگی میداد ولی تاحالا وقتی یکی را می.بوس.ید.م همچین حسی نداشتم
ا.ت ویو
من و کوک بلند شدیم باید هم دیگه را می .ب.و.سی.دیم
انتظار نداشتم ولی کوک اومد و من را ب.سو.ید . بعد از چند دقیقه از هم جدا شدیم و من با تعجب توی چشمای کوک زل زده بودم
کوک ویو
وقتی از ا.ت جدا شدم همه برا مون دست زدن روم رو اون طرفی کردم که با چیزی که دیدم خشکم زده بود .....
پایان پارت ۱۴
لطفاً حمایییییتتتت کنید ☺️❤️🙃✨
امیدوارم خوشتون بیاد ✨
اسلاید بعد عکس تالار
۲۱.۸k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.