دوست پسر جذاب من ( part 1 )
سلام اسم من یوناست من ۱۹ سالمه و امسال باید برم دانشگاه.من پس از کلی تلاش موفق شدم پدر و مادرم رو راضی کنم تا برم دانشگاهی تو کره بنابراین تست دادم و امروز جوابش به دستم رسید و بله من قبول شدم همیشه ارزو داشتم برم کره و بالاخره تونستم. ( راستش حسودیم شد لعنتی دختره داره میره کره )
.............
پدر یونا ( پ.ی ) مادر یونا ( م.ی ) یونا ( ی ) ( *اینا رو یادتون باشه من هر سری نمی گم فقط شخصیت های جدید که اضافه شدن رو میگم )
پ.ی : من اومدم
م.ی : خوش اومدی
ی : سلام بابا؛ پاسپورتم رو گرفتی؟؟
پ.ی : اره دیگه چه کنم
ی : اخ جون فردا میرم کره دل تو دلم نیست
م.ی : یکم رو زبانت هم کار کن
ی : باشه ولی یادتون باشه من از ۶ سالگی کلاس رفتم زبانم خوبه
.............
رفتم تو اتاقم یکم زبان کار کردم و شروع به جمع کردن وسایلم شدم ولی خوب خیلی چیزی با خودم نبردم چون قرار بود تو خوابگاه زندگی کنم انگار ی هم اتاقی هم دارم بیشتر لباس با خودم بردم چون همه چی تو خوابگاه هست. ی چمدون پر از لباس کردم به نظرم کافیه. از بابام پول گرفتم و رفتم بخوابم تا فردا سرحال باشم البته خیلی هم زود نبود ساعت ۱۲ بود و من ساعت ۸ پرواز داشتم. ساعتم رو گذاشتم رو ۶ و نیم تا وقت اماده شدن داشته باشم و بعدش خوابیدم
.............
فردا صبح :
ساعت زنگ خورد اصلا حوسله بیدار شدن رو نداشتم ولی با یاداوری اینکه قراره برم کره انرژی گرفتم و بیدار شدم کار های لازمه رو کردم و از اتاقم رفتم بیرون. مامانم گرفتار درست کردن صبحونه بود بابام هم داشت اخبار می دید. بعد از سلام و احوال پرسی رفتم پشت میز نشستم و مامانم صبحونه رو اورد و خوردیم
..............
بعد از صبحونه :
ساعت نزدیک ۷ بود سریع رفتم ی دوش ۲۰ مینی گرفتم و ی تی شرت راه راهی سیاه و سفید با ی کت رو شروال جین و ی کفش اسپورت سفید پوشیدم و رفتم فرودگاه. از پدر و مادم خداحافظی کردم و سوار هواپیما شدم.
.............
چند ساعت بعد کره :
بالاخره رسیدم اخ جون کره از هواپیما پیاده شدم چمدونم رو برداشتم و به سمت خوابگاه رفتم امیدوار بودم هم اتاقی خوبی داشته باشم. کلید رو انداختم تو در و وارد خوابگاه شدم ی دفعه خوشکم زد اخه چجوری می شد باورم نمی شد که هم اتاقی من ی پسره ...........
.............................................................................
ببخشید اگه کمه یا داستانش تکراریه ولی شاید اولش تکراری باشه
لطفا حمایت کنید
حدس بزنین کدوم یکی از پسرا شخصیت اصلی داستانه
برای این عکس دسته جمعیشون رو گذاشتم تا شما حدس بزنین کی شخصیت اصلی داستانه ولی از پارت دو عکس شخصیت اصلی رو میزاری
.............
پدر یونا ( پ.ی ) مادر یونا ( م.ی ) یونا ( ی ) ( *اینا رو یادتون باشه من هر سری نمی گم فقط شخصیت های جدید که اضافه شدن رو میگم )
پ.ی : من اومدم
م.ی : خوش اومدی
ی : سلام بابا؛ پاسپورتم رو گرفتی؟؟
پ.ی : اره دیگه چه کنم
ی : اخ جون فردا میرم کره دل تو دلم نیست
م.ی : یکم رو زبانت هم کار کن
ی : باشه ولی یادتون باشه من از ۶ سالگی کلاس رفتم زبانم خوبه
.............
رفتم تو اتاقم یکم زبان کار کردم و شروع به جمع کردن وسایلم شدم ولی خوب خیلی چیزی با خودم نبردم چون قرار بود تو خوابگاه زندگی کنم انگار ی هم اتاقی هم دارم بیشتر لباس با خودم بردم چون همه چی تو خوابگاه هست. ی چمدون پر از لباس کردم به نظرم کافیه. از بابام پول گرفتم و رفتم بخوابم تا فردا سرحال باشم البته خیلی هم زود نبود ساعت ۱۲ بود و من ساعت ۸ پرواز داشتم. ساعتم رو گذاشتم رو ۶ و نیم تا وقت اماده شدن داشته باشم و بعدش خوابیدم
.............
فردا صبح :
ساعت زنگ خورد اصلا حوسله بیدار شدن رو نداشتم ولی با یاداوری اینکه قراره برم کره انرژی گرفتم و بیدار شدم کار های لازمه رو کردم و از اتاقم رفتم بیرون. مامانم گرفتار درست کردن صبحونه بود بابام هم داشت اخبار می دید. بعد از سلام و احوال پرسی رفتم پشت میز نشستم و مامانم صبحونه رو اورد و خوردیم
..............
بعد از صبحونه :
ساعت نزدیک ۷ بود سریع رفتم ی دوش ۲۰ مینی گرفتم و ی تی شرت راه راهی سیاه و سفید با ی کت رو شروال جین و ی کفش اسپورت سفید پوشیدم و رفتم فرودگاه. از پدر و مادم خداحافظی کردم و سوار هواپیما شدم.
.............
چند ساعت بعد کره :
بالاخره رسیدم اخ جون کره از هواپیما پیاده شدم چمدونم رو برداشتم و به سمت خوابگاه رفتم امیدوار بودم هم اتاقی خوبی داشته باشم. کلید رو انداختم تو در و وارد خوابگاه شدم ی دفعه خوشکم زد اخه چجوری می شد باورم نمی شد که هم اتاقی من ی پسره ...........
.............................................................................
ببخشید اگه کمه یا داستانش تکراریه ولی شاید اولش تکراری باشه
لطفا حمایت کنید
حدس بزنین کدوم یکی از پسرا شخصیت اصلی داستانه
برای این عکس دسته جمعیشون رو گذاشتم تا شما حدس بزنین کی شخصیت اصلی داستانه ولی از پارت دو عکس شخصیت اصلی رو میزاری
۷.۸k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.