کاردیشریم و سوسعم (پارت۱8)
عمر: که یهو سوسن به خودش اومد و نگاهشو ازم دزدید سفرش هارو اوردن خوردیم و سوسن اسرار داشت زود راه بیوفتیم فک کنم دروک بهش گیر میده که میخواد زود تموم شه و بره والا من اینقدر به آسیه گیر نمیدم چون به من ربطی نداره ولی ماشالا دروک... 😂😐
با سوسن بلند شدیم از کافه اومدیم بیرون رفتیم سمت یه پارک یکم دور زدیم چندتا تحقیق کردیم و رفتیم باغ وحش دوتا بستنی خریدیم و همینطور که میخوردیم تحقیق میکردیم
تقریبا غروب شده بود
سوسن: خب دیگه عمر تکلیف رو انجام دادیم اگه کلری نداری من برم
عمر: باشه برو
سوسن: عمر راستی میگم درس تو خیلی فردا میای خونمون یکم ریاضی کار کنیم؟
عمر: کمی ذوق زده شدم ولی سعی کردم نشون ندم....آره معلومه که میام
سوسن: باشه خیلی ممنون میبینمت بای
عمر: هوم بای
دروک: تازه رسیده بودم خونه بالاخره وقت گذرونی با اون دختره خنگ تموم شد آخیش سوسن هنوز نیومده بود اهمیتی ندادم و نشستم رو مبل ولی اگه دیر میکرد باید جنازشو خاک میکردن یهو صدای کلید اومد در باز شد سوسن بود
دروک: اوووو سوزی اومدی
سوسن: آره بالاخره اومدم خیلی خسته شدم... مامان بابا اومدن؟
دروک: عا نه هنوز انگار یه سر هم رفتن خونه آیلا خانوم
سوسن: دروک میشه فردا کلید خونتو بهم قرض بدی؟
دروک: میخوای چیکار
ادامه دارد...
با سوسن بلند شدیم از کافه اومدیم بیرون رفتیم سمت یه پارک یکم دور زدیم چندتا تحقیق کردیم و رفتیم باغ وحش دوتا بستنی خریدیم و همینطور که میخوردیم تحقیق میکردیم
تقریبا غروب شده بود
سوسن: خب دیگه عمر تکلیف رو انجام دادیم اگه کلری نداری من برم
عمر: باشه برو
سوسن: عمر راستی میگم درس تو خیلی فردا میای خونمون یکم ریاضی کار کنیم؟
عمر: کمی ذوق زده شدم ولی سعی کردم نشون ندم....آره معلومه که میام
سوسن: باشه خیلی ممنون میبینمت بای
عمر: هوم بای
دروک: تازه رسیده بودم خونه بالاخره وقت گذرونی با اون دختره خنگ تموم شد آخیش سوسن هنوز نیومده بود اهمیتی ندادم و نشستم رو مبل ولی اگه دیر میکرد باید جنازشو خاک میکردن یهو صدای کلید اومد در باز شد سوسن بود
دروک: اوووو سوزی اومدی
سوسن: آره بالاخره اومدم خیلی خسته شدم... مامان بابا اومدن؟
دروک: عا نه هنوز انگار یه سر هم رفتن خونه آیلا خانوم
سوسن: دروک میشه فردا کلید خونتو بهم قرض بدی؟
دروک: میخوای چیکار
ادامه دارد...
۸۶۸
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.