رمان جونگوک من نفهمیدم چی شد پارت 6
سلام من برگشتم با پارت 6 رمان جونگوک
ببخشید یکم دیر شد سرم شلوغ بود
لایک و دنبال فراموش نشه
بزن بریم 🌈🦄
از زبان راوی :داشتین تو استخر آب بازی میکردین که یهو اون بوسیدت
@من دوستت دارم بیب
+منم همینطور
توی ذهن تو :لعنتی جذاب خیلی هاته
از زبان راوی :بعدن اینکه یکم باهم حرف زدین
از استخر اومدین بیرون رفتین سمت اتاقتون و لباسا تون عوض کردین
(از زبون ا/ت) : اسپرسو میخوری بگم بیارن
(از زبان جونگ) :آره بگو بیارن
(از زبان راوی) :اسپرسو هارو گرفتین و خوردین بعد رفتین که بخوابین، اونجا یه تخت 2 نفره بود رفتین خوابیدین
از زبان جونگ:سارانگیو(جررر😂😂😂🤣🤣)
(از زبون ا/ت:می تو😂
فردا
(از زبون ا/ت) : از خواب پاشدم دیدم ساعت 11 ظهر و جونگ رو تخت نیست با خودم گفتم حتما رفته تا ورزش کنه آخه عادت داره صبحا ورزش کنه
پس رفتم تا یه هوایی تازه کنم
رفتم بیرون دیدم جونگ داره با یه دختر دیگه حرف میزنی خشکم زده بود نفهمیدم چی شد
داشتم نگاش میکردم که یهو دیدم بغلش کرد و بهش گفت (دوست دارم بیبی)
رفتم با عصبانیت زدم تو گوشش
(از زبون جونگ) :داشتم با نارا حرف میزدم (اسم همون دختره که دوست دختر واقعیه اون) که یهو ا/ت اومد و زد تو گوشم، دستم رو شد کارم تمومه
(علامت نارا#)
+خیلی اشغالی واقعا ازت انتظار نداشتم
#حرف دهنتو بفهم دختره ی هرزه روانی
@ببین برات توضیح میدم
+ها دیگه چی واسه گفتن داری بگو ببینم اشغال
@ببین من از اولم از تو خوشم نمیومد حقیقتش فقط خواستم چند روزی باهات خوش بگذرونم
+پس تو فقط منو برای خوش گذروندن میخواستی اره
@خب راستش ا.. ر.. ه
#دختره هرزه حالا که راستشو فهمیدی با ددی من کاری نداشته باش برو پی کارت
(از زبان راوی) :با ناراحتی برگشتی به اتاق و لباساتو جمع کردی راه افتادی به سمت خونه
(از زبون تو) :از اولشم میدونستم کسی نمیخواد با من بی عرضه بدبخت باشه که واسه پول در آوردن برای خودش و داداشش کار کنه و به زور ازدواج کنه هق هق هق
(از زبان راوی:با گریه داشتی بر میگشتیم به فروشگاه چون باید زودتر جوابو میدادی توی راه بودی که یهو.....
آنچه خواهید خوند:
نهههه
آره من باهات ازدواج میکنم
من دوستت دارم.....
خب گایز این پارتم تموم شد
بچه ها چون حمایت ها کمه
کم میکنم پارتا رو
اگه حمایت ها زیاد شه پارت ها هم زیاد تر میشه
و اسلاید 2 :عکس،لباس راه برگشته و اسلاید 3 عکس نارا (جنا🤣)
منتظر پارت بعد باشید باییی💗💖
ببخشید یکم دیر شد سرم شلوغ بود
لایک و دنبال فراموش نشه
بزن بریم 🌈🦄
از زبان راوی :داشتین تو استخر آب بازی میکردین که یهو اون بوسیدت
@من دوستت دارم بیب
+منم همینطور
توی ذهن تو :لعنتی جذاب خیلی هاته
از زبان راوی :بعدن اینکه یکم باهم حرف زدین
از استخر اومدین بیرون رفتین سمت اتاقتون و لباسا تون عوض کردین
(از زبون ا/ت) : اسپرسو میخوری بگم بیارن
(از زبان جونگ) :آره بگو بیارن
(از زبان راوی) :اسپرسو هارو گرفتین و خوردین بعد رفتین که بخوابین، اونجا یه تخت 2 نفره بود رفتین خوابیدین
از زبان جونگ:سارانگیو(جررر😂😂😂🤣🤣)
(از زبون ا/ت:می تو😂
فردا
(از زبون ا/ت) : از خواب پاشدم دیدم ساعت 11 ظهر و جونگ رو تخت نیست با خودم گفتم حتما رفته تا ورزش کنه آخه عادت داره صبحا ورزش کنه
پس رفتم تا یه هوایی تازه کنم
رفتم بیرون دیدم جونگ داره با یه دختر دیگه حرف میزنی خشکم زده بود نفهمیدم چی شد
داشتم نگاش میکردم که یهو دیدم بغلش کرد و بهش گفت (دوست دارم بیبی)
رفتم با عصبانیت زدم تو گوشش
(از زبون جونگ) :داشتم با نارا حرف میزدم (اسم همون دختره که دوست دختر واقعیه اون) که یهو ا/ت اومد و زد تو گوشم، دستم رو شد کارم تمومه
(علامت نارا#)
+خیلی اشغالی واقعا ازت انتظار نداشتم
#حرف دهنتو بفهم دختره ی هرزه روانی
@ببین برات توضیح میدم
+ها دیگه چی واسه گفتن داری بگو ببینم اشغال
@ببین من از اولم از تو خوشم نمیومد حقیقتش فقط خواستم چند روزی باهات خوش بگذرونم
+پس تو فقط منو برای خوش گذروندن میخواستی اره
@خب راستش ا.. ر.. ه
#دختره هرزه حالا که راستشو فهمیدی با ددی من کاری نداشته باش برو پی کارت
(از زبان راوی) :با ناراحتی برگشتی به اتاق و لباساتو جمع کردی راه افتادی به سمت خونه
(از زبون تو) :از اولشم میدونستم کسی نمیخواد با من بی عرضه بدبخت باشه که واسه پول در آوردن برای خودش و داداشش کار کنه و به زور ازدواج کنه هق هق هق
(از زبان راوی:با گریه داشتی بر میگشتیم به فروشگاه چون باید زودتر جوابو میدادی توی راه بودی که یهو.....
آنچه خواهید خوند:
نهههه
آره من باهات ازدواج میکنم
من دوستت دارم.....
خب گایز این پارتم تموم شد
بچه ها چون حمایت ها کمه
کم میکنم پارتا رو
اگه حمایت ها زیاد شه پارت ها هم زیاد تر میشه
و اسلاید 2 :عکس،لباس راه برگشته و اسلاید 3 عکس نارا (جنا🤣)
منتظر پارت بعد باشید باییی💗💖
۵.۴k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.