رمان خدمتکار من پارت هفتم
کلید انداختمو رفتم تو خونه. خب لباسامو عوض کردم ارایشمم شستم که پوستم خراب نشه اصلا حوصله ندارم غذا بپزم چیکار کنم خب کاری رو میکنم که قبلا ام کرده بودم زنگ زدم دو تا پیتزا و نوشابه برا متین و دنیا سفارش دادم به خودمم ی حالی بدم پیتزا و برگر و سیب زمینی و قارچ و پنیر و سالاد و نوشابه ام برا خودم برای اینکه نفهمن از بیرون گرفتم رفتم جلوی در حیاط چمباتمه زدم مثل سریا پیش امروزم اینا زیاد تو اتاقشون بودن نمیفهمیدن سفارش دادم پیک که رسید سریع خودم درو وا کردم و حساب کردم. یواشکی بردم تو اشپزخونه گذاشتم تو بشقاب یکمم ظرف کثیف کردم الکی که مثلا خودم پختم غذاهای خودمم بردم گذاشتم تو اتاقم جعبه های پیتزا رم انداختم تو کمد خودم درشم بستم که نفهمن رفتم بعد رفتم در اتاق مشترکشونو زدم. متین:بیا تو نیکا:غذا امادس تشریف بیارید. متین:اوکی برو میایم. سریع دویدم تو اتاق خودم و ی دلی از عذا در اوردم. بعدشم گرفتم خوابیدم. از خواب که بیدار شدم دیدم سه ساعت خواب بودم. رفتم ظرفا ناهارو انداختم تو ظرف شویی. خب پنجره هارو دستمال کشیدم تمیز کردم چقدر این خونه بزرگ و پنجره هاش زیاد. خب برا شام چی بپزم...اوم... خب چلوگوشت میپزم غذا رو پختم رفتم متین و ندا صدا زدم غذاشونو خوردن منم غذامو خوردم بعدش ظرفا شستم و یکمم با گوشیم ور رفتم و خوابیدم.
۱۲.۰k
۲۰ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.