چندپارتی چان: وقتی زنشی و...p2
چندپارتی چان: وقتی زنشی و...p2
#چان
شب مراسم"
+ یعنی میگی که برم؟!
روی تخت دراز کشیده بودی و گوشیت رو بلند گو بود
÷ اره دیگه .. شایعه پخش میکنن که اگه نری
+ اَه معروف بودنم عجب سختیه
÷ ات خودتو نزن به خریت باید بری نری همین دوتا انگشتمو میکنم تو چشات
+ خیلی ترسیدم
÷ شوخی ندارم خود دانی
+ باشه .. ببینم چی میشه
÷ دیونم نکن دختر فردا صبح بیا فروشگاهم یه دست لباس مناسب انتخاب کن
+ باشه فعلا میرم بخوابم
÷ شب بخیر
+خدافظ
"پایان فلش بک"
+چطورم
÷عالی شدی دختر
لباس صورتی و کوتاهی پوشیده بودم و همراهش یه کت کوتاه و سفید با کفش های سفید
استایلتو دوست داشتی و به مکانی که قرار بود بری رفتی
وقتی رسیدی تازه شروع کرده بودن و سخنرانی زیادیو از دست نداده بودی
چان یکم بی حس داشت حرف میزد اما چشمش به تو افتاد که شادتر و انرژی زیادی گرفت و با لبخند بقیه حرفاشو گفت
بعد از سخنرانی
پسرا رفتن به پشت صحنه
توهم پیششون رفتی که لینو رو دیدی
+ اوه مینهویا
مینهو نگاهشو از گوشیش گرفت و داد بهت با دیدنت لبخندی زد
-ات خوبی
متقابل بهش لبخند زدی
+ اهوم ،چان کجاست؟
با انگشتش به اتاقی اشاره کرد
- اونجا
+ ممنونم
چند تقه ای به در زدیو واردش شدی چان با دیدنت لبخندی زد
=ات..
توهم لبخند زدی و به سمتش رفتی
= معذرت ميخوام ات..
+ بیخیالش شیم..منم زیاده روی کردم
بوسه ی کوتاهی به لبات گذاشت
سونگمین به پیشتون اومد
* آخ ات کجا بودی که این پیرمرد منو 3 شب با بغلاش خفم کرد
خنده ای کردی
+واقعا
= پیرمرد خودتی، توهم همش وول میخوردی
* رسما داشتی خفم میکردییی
برای دوتاشونم خندیدی
+ بیخیال امشب شام خونه مایید پسرا
* ایولللل
خوشحال بودی که چان متوجه اشتباهش شده و از دستت اعصبانی نیست البته توعم از دستش دیگه اعصبانی نبودی بعد از اینکه پسرا رفتن ضرفارو جمع مبکردی که دستای مردونه و بزرگی دورت حلقه شد
سرشو گذاشت رو گردنت و نفسی کشید
= آحح دلتنگ خوش بوییت بودم
+واقعا
=هوممم
=خب پس الان وقتشه
متعجب نگاهش کردی
+ وقت چی
پوزخندی زد
= جبران 3 شب نبودت..بیب
"the end"
#چان
شب مراسم"
+ یعنی میگی که برم؟!
روی تخت دراز کشیده بودی و گوشیت رو بلند گو بود
÷ اره دیگه .. شایعه پخش میکنن که اگه نری
+ اَه معروف بودنم عجب سختیه
÷ ات خودتو نزن به خریت باید بری نری همین دوتا انگشتمو میکنم تو چشات
+ خیلی ترسیدم
÷ شوخی ندارم خود دانی
+ باشه .. ببینم چی میشه
÷ دیونم نکن دختر فردا صبح بیا فروشگاهم یه دست لباس مناسب انتخاب کن
+ باشه فعلا میرم بخوابم
÷ شب بخیر
+خدافظ
"پایان فلش بک"
+چطورم
÷عالی شدی دختر
لباس صورتی و کوتاهی پوشیده بودم و همراهش یه کت کوتاه و سفید با کفش های سفید
استایلتو دوست داشتی و به مکانی که قرار بود بری رفتی
وقتی رسیدی تازه شروع کرده بودن و سخنرانی زیادیو از دست نداده بودی
چان یکم بی حس داشت حرف میزد اما چشمش به تو افتاد که شادتر و انرژی زیادی گرفت و با لبخند بقیه حرفاشو گفت
بعد از سخنرانی
پسرا رفتن به پشت صحنه
توهم پیششون رفتی که لینو رو دیدی
+ اوه مینهویا
مینهو نگاهشو از گوشیش گرفت و داد بهت با دیدنت لبخندی زد
-ات خوبی
متقابل بهش لبخند زدی
+ اهوم ،چان کجاست؟
با انگشتش به اتاقی اشاره کرد
- اونجا
+ ممنونم
چند تقه ای به در زدیو واردش شدی چان با دیدنت لبخندی زد
=ات..
توهم لبخند زدی و به سمتش رفتی
= معذرت ميخوام ات..
+ بیخیالش شیم..منم زیاده روی کردم
بوسه ی کوتاهی به لبات گذاشت
سونگمین به پیشتون اومد
* آخ ات کجا بودی که این پیرمرد منو 3 شب با بغلاش خفم کرد
خنده ای کردی
+واقعا
= پیرمرد خودتی، توهم همش وول میخوردی
* رسما داشتی خفم میکردییی
برای دوتاشونم خندیدی
+ بیخیال امشب شام خونه مایید پسرا
* ایولللل
خوشحال بودی که چان متوجه اشتباهش شده و از دستت اعصبانی نیست البته توعم از دستش دیگه اعصبانی نبودی بعد از اینکه پسرا رفتن ضرفارو جمع مبکردی که دستای مردونه و بزرگی دورت حلقه شد
سرشو گذاشت رو گردنت و نفسی کشید
= آحح دلتنگ خوش بوییت بودم
+واقعا
=هوممم
=خب پس الان وقتشه
متعجب نگاهش کردی
+ وقت چی
پوزخندی زد
= جبران 3 شب نبودت..بیب
"the end"
۱۵.۷k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.