پارت10
نشست روبه روم <br>
نگاهش نکردم<br>
دستم رو گذاشتم رویه دلم کشیدم<br>
نگران اون بچه بی گناه بودم! <br>
کوک نگاهم کرد<br>
پاهاش رو باز کرد که وسط پاهاش قرار گرفتم! <br>
سرم پایین بود با صدایی که از گریه زیاد گرفته بود گفتم؛ مگه چیکار کردم؟ <br>
_گفتم رو خط قرمزام پا نزار<br>
سرمو اوردم بالا با خشم تو چشم هام نگاهش کردم<br>
+خط قرمزت منم؟ اره؟ نه نیستم! بودم نمیریدی تویه زندگیم جونگکوک خسته شدم منم تا یه حدی تحمل میکنم<br>
به خدا که هرجوری شده ازت طلاق میگیریم ببینم بعد من کی زیر مشتو لگد هات زنده میمیونه! <br>
بعد از وسط پاهاش بلند شدم<br>
داشتم میرفتم مچه دستمو گرفت<br>
نشوندم رویه پاهاش<br>
آروم موهام رو از جلویه صورتم زد کنار<br>
لبخندی زد<br>
_این که شوهرت قویه بده؟ <br>
خنده ای از رویه تمسخر زدم<br>
+قوی بودن به این نیست زنتو جر بدی! <br>
باز لبخندی زدو گفت؛ خب تو رو خط قرمزارم پا نزار من نمیزنمت<br>
+کوک تو دیشب بی دلیل منو زدی چرا؟ اخه چرا(با بغضه سنگینیی) <br>
_از دست همکارم عصبی بودم خب! <br>
+از دست اون عصبی من باید کتک بخورم؟ <br>
_باشه ولش<br>
+تو حتی یه ببخشیدم زورت میاد بگی<br>
سفت منو جسبوند به خودش<br>
اروم لبمو یه بوسه تقریبا بلند زد<br>
چشم هاشو بسته بود<br>
لبشو جدا کردو چشم هاشو باز<br>
نگاهم کرد<br>
_من دلم میخواد امشب فقد بوست کنم! <br>
چرا چرا انقدر اخلاقش یهو عوض شده؟؟ نکنههه نکنهههه<br>
نه نه ات نه<br>
+چرا اینجوری میکنی؟ <br>
_چجوری؟ <br>
+ولش<br>
اروم بلند شدم<br>
بلند شد از پشت بغلم کرد باهام اومد تا اتاقمون از پشت بغلم کرده بود<br>
رفتیم بالا<br>
اروم دراز کشیدم دستم رویه شکمم بود کوک اروم بغلم کرد و بوسم کرد نه گول این کاراشو نمیخورم فردا دوباره قراره کتک بخورم! <br>
فردا<br>
ادامه دارد...
نگاهش نکردم<br>
دستم رو گذاشتم رویه دلم کشیدم<br>
نگران اون بچه بی گناه بودم! <br>
کوک نگاهم کرد<br>
پاهاش رو باز کرد که وسط پاهاش قرار گرفتم! <br>
سرم پایین بود با صدایی که از گریه زیاد گرفته بود گفتم؛ مگه چیکار کردم؟ <br>
_گفتم رو خط قرمزام پا نزار<br>
سرمو اوردم بالا با خشم تو چشم هام نگاهش کردم<br>
+خط قرمزت منم؟ اره؟ نه نیستم! بودم نمیریدی تویه زندگیم جونگکوک خسته شدم منم تا یه حدی تحمل میکنم<br>
به خدا که هرجوری شده ازت طلاق میگیریم ببینم بعد من کی زیر مشتو لگد هات زنده میمیونه! <br>
بعد از وسط پاهاش بلند شدم<br>
داشتم میرفتم مچه دستمو گرفت<br>
نشوندم رویه پاهاش<br>
آروم موهام رو از جلویه صورتم زد کنار<br>
لبخندی زد<br>
_این که شوهرت قویه بده؟ <br>
خنده ای از رویه تمسخر زدم<br>
+قوی بودن به این نیست زنتو جر بدی! <br>
باز لبخندی زدو گفت؛ خب تو رو خط قرمزارم پا نزار من نمیزنمت<br>
+کوک تو دیشب بی دلیل منو زدی چرا؟ اخه چرا(با بغضه سنگینیی) <br>
_از دست همکارم عصبی بودم خب! <br>
+از دست اون عصبی من باید کتک بخورم؟ <br>
_باشه ولش<br>
+تو حتی یه ببخشیدم زورت میاد بگی<br>
سفت منو جسبوند به خودش<br>
اروم لبمو یه بوسه تقریبا بلند زد<br>
چشم هاشو بسته بود<br>
لبشو جدا کردو چشم هاشو باز<br>
نگاهم کرد<br>
_من دلم میخواد امشب فقد بوست کنم! <br>
چرا چرا انقدر اخلاقش یهو عوض شده؟؟ نکنههه نکنهههه<br>
نه نه ات نه<br>
+چرا اینجوری میکنی؟ <br>
_چجوری؟ <br>
+ولش<br>
اروم بلند شدم<br>
بلند شد از پشت بغلم کرد باهام اومد تا اتاقمون از پشت بغلم کرده بود<br>
رفتیم بالا<br>
اروم دراز کشیدم دستم رویه شکمم بود کوک اروم بغلم کرد و بوسم کرد نه گول این کاراشو نمیخورم فردا دوباره قراره کتک بخورم! <br>
فردا<br>
ادامه دارد...
۷.۴k
۲۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.