☆ Black? ☆
☆ Black? ☆
[ p ۲۱ & end ]
کوک : وایسا الان این یه اعتراف بود ؟
ا/ت : نمیدونم ، شاید ، اره ؟؟
کوک : جدی ؟؟؟؟؟ " شک "
ا/ت : یاااا آنقدر تعجب نداشت، اگه میزاشتی همون شب بهت جوابتو میدادم
جونگکوک هنوز توی شک بود ، یه کم خم شدی و تار موی توی صورتش رو کنار زدی و گفتی
ا/ت : دروغ چرا ؟ منم دوست دارم " لبخند "
دستتو گرفت و سمت خودش کشید ، آروم موهات و نوازش کرد و گفت
کوک : همیشه پیشتم، همیشه
" پرش زمانی به ۴ سال بعد "
از اون روز ۴ سال میگذشت ، با مامانت دعوات شد و از اون روز باهم قطع ارتباط کردین .
ولی جونگکوک به قولش عمل کرد ، حتی یه روزم تنهات نزاشت ، حتی یه روز.
The end.
[ p ۲۱ & end ]
کوک : وایسا الان این یه اعتراف بود ؟
ا/ت : نمیدونم ، شاید ، اره ؟؟
کوک : جدی ؟؟؟؟؟ " شک "
ا/ت : یاااا آنقدر تعجب نداشت، اگه میزاشتی همون شب بهت جوابتو میدادم
جونگکوک هنوز توی شک بود ، یه کم خم شدی و تار موی توی صورتش رو کنار زدی و گفتی
ا/ت : دروغ چرا ؟ منم دوست دارم " لبخند "
دستتو گرفت و سمت خودش کشید ، آروم موهات و نوازش کرد و گفت
کوک : همیشه پیشتم، همیشه
" پرش زمانی به ۴ سال بعد "
از اون روز ۴ سال میگذشت ، با مامانت دعوات شد و از اون روز باهم قطع ارتباط کردین .
ولی جونگکوک به قولش عمل کرد ، حتی یه روزم تنهات نزاشت ، حتی یه روز.
The end.
۱۵.۰k
۰۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.