پارت ۲۵
عین موش سریع ازاتاق زد بیرون تمان فکرم به ا/ت بود پس چرا قرار نیست از یادش ببرم ها
_پس تو کجایی(زمزمه)...
(۳ ماه بعد):
(از زبان ا/ت):
یک روز از مرخص شدنم از بیمارستان گذشته بود تو دوره عمل یکی از دوستای جدیدم اومده بود تا کنارم باشه میلی بقلم بود داشتم با عشق نگاش میکردم خیلی چیزاش عین باباش بود و بر عکس همونقدر هم به من شباهت داشت ولی چرا الان نباید کنارم میبود ها منو بغل میکرد و با بودن در کنارش آرومم میکرد میلی خوابش برده بود یادمه جیمین روزی که عردسکی بعم کادو داده بود اسمش میلی بود از اون اسم خوشش می اومد پس این تنها چیزی بود که موقع صدا زدنه میلی یاده اون خاطرات میوفتادم پاشدم گذاشتمش تو تخت و با گوشیم شماره های استخدامی رو میگرفتم. بعد از گشتن به مدت زیاد آشپزی و خونه داری رو پیدا کردم زدم روش
+سلام برای آگهی تون زنگ زدم
&اوه سلام برای کار مزاحم شدید دیگه بلع
+بله
&خب اینجا ساعاتش از ۶ صبج تا ۸ شب هست کار های خونه مثل آشپزی و
_پس تو کجایی(زمزمه)...
(۳ ماه بعد):
(از زبان ا/ت):
یک روز از مرخص شدنم از بیمارستان گذشته بود تو دوره عمل یکی از دوستای جدیدم اومده بود تا کنارم باشه میلی بقلم بود داشتم با عشق نگاش میکردم خیلی چیزاش عین باباش بود و بر عکس همونقدر هم به من شباهت داشت ولی چرا الان نباید کنارم میبود ها منو بغل میکرد و با بودن در کنارش آرومم میکرد میلی خوابش برده بود یادمه جیمین روزی که عردسکی بعم کادو داده بود اسمش میلی بود از اون اسم خوشش می اومد پس این تنها چیزی بود که موقع صدا زدنه میلی یاده اون خاطرات میوفتادم پاشدم گذاشتمش تو تخت و با گوشیم شماره های استخدامی رو میگرفتم. بعد از گشتن به مدت زیاد آشپزی و خونه داری رو پیدا کردم زدم روش
+سلام برای آگهی تون زنگ زدم
&اوه سلام برای کار مزاحم شدید دیگه بلع
+بله
&خب اینجا ساعاتش از ۶ صبج تا ۸ شب هست کار های خونه مثل آشپزی و
۷.۷k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.