چند پارتی جونگکوک وقتی بخاطر دوستش...(پارت ۱)
ات:ام چیزع...گوشیم شارژ نداره!
اِلیا:خب با گوشیه کوک بگیر، من گوشیمو جا گذاشتم.
کوک:آره بیا، گوشیه من شارژ داره..
ات گوشیه کوک رو گرفت و رو زمین پرت کرد
کوک:اتتت!!چی کار کردیی
ا.ت:از دستم افتاد ببخشید...
کوک:هوفففففف
اِلیا ک معلوم بود ناراحت شده، لب باز کرد..
اِلیا:جونگکوک میشع باهم تنها حرف بزنیم؟
ات:اهم...یعنی من اضافم؟
کوک:معلومع ک میشه، بیا بریم
ات ک دید کوک دست اِلیا رو گرفت و رفتن اونور تر، از حرصش ، گوشیه جونگکوک ک رو زمین افتاده بود رو برداشت و از دره پرت کرد پایین و ی داد کشید...
اِلیا:جونکوک فکر نمیکنی، ات داره زیاده روی میکنه؟
کوک:برا چی؟
اِلیا:بیخیال کوک قشنگ معلومه داره نقش بازی میکنه...فقط ی عکس بود!
کوک:ات *** میخوره بخواد بخاطر ی عکس گوشیه منو ب ف*اک بده! ولی خب، فکر کنم حق با تو باشه، نگران نباش، ادبش میکنم، ب هرحال با تو از بچه گی دوستم، اون نمیتونه منو تو رو از هم جدا کنه
اِلیا:امیدوارم اینطور باشع...ولی لطفا حداقل بش بگو، ک اون هنوز ب سن منم نرسیده ک این کارا رو باهام میکنه!
کوک:اوکی خودتو ناراحت نکن، بیا بریم
اِلیا لبخندی زد و دست کوک رو گرفت و رفتن پیش ات..ات با اخم تو ماشین نشسته بود و ب پایین نگاه میکرد..
کوک:اینجا بمون، الان برمیگردم..
الیا پیزی نگفت و کوک سمت ماشین حرکت کرد و سوار ماشین شد..
کوک:چند بار باید باهات سر این موضوع حرف بزنم؟
ات:کوک حوصلتو ندارم، برو پیش همون دختره
کوک:هوی درست صحبت کن! اسم داره، اسمش هم اِلیاست
ات:پس چرا وقتی اونروز تو خونه بودیم ب من گفت این، تو چیزی بش نگفتی؟ها معلومه، رگ غیرتیت فقط برا اون میزنه بالا من اینجا هویجم، در واقع من دومی ام اولویت با اونه!
اتویو
دستم روی پارگی لبم گذاشتم و با بغض بش نگاه کردم، باورم نمیشه...بخاطر دوستش ب من سیلی زد؟...اشکام دونه دونه ریختن
کوک:خفه شو اتت خفه شوو(داد)
ب اِلیا نگا کردم، داشت با پوزخند بهم نگاه میکرد...
ات:تو بخاطر اون هق هر**ه ب من هق سیلی زدی و هرکاری کردی ک هق با پوزخند ب من نگاه هق کنه!!(فریاد)
یهو کوک موهامو گرفت و افتاد ب جونم...
.
.
ادامهپارتبعد...
.
.
امیدوارمدوستداشتهباشید...:>
اِلیا:خب با گوشیه کوک بگیر، من گوشیمو جا گذاشتم.
کوک:آره بیا، گوشیه من شارژ داره..
ات گوشیه کوک رو گرفت و رو زمین پرت کرد
کوک:اتتت!!چی کار کردیی
ا.ت:از دستم افتاد ببخشید...
کوک:هوفففففف
اِلیا ک معلوم بود ناراحت شده، لب باز کرد..
اِلیا:جونگکوک میشع باهم تنها حرف بزنیم؟
ات:اهم...یعنی من اضافم؟
کوک:معلومع ک میشه، بیا بریم
ات ک دید کوک دست اِلیا رو گرفت و رفتن اونور تر، از حرصش ، گوشیه جونگکوک ک رو زمین افتاده بود رو برداشت و از دره پرت کرد پایین و ی داد کشید...
اِلیا:جونکوک فکر نمیکنی، ات داره زیاده روی میکنه؟
کوک:برا چی؟
اِلیا:بیخیال کوک قشنگ معلومه داره نقش بازی میکنه...فقط ی عکس بود!
کوک:ات *** میخوره بخواد بخاطر ی عکس گوشیه منو ب ف*اک بده! ولی خب، فکر کنم حق با تو باشه، نگران نباش، ادبش میکنم، ب هرحال با تو از بچه گی دوستم، اون نمیتونه منو تو رو از هم جدا کنه
اِلیا:امیدوارم اینطور باشع...ولی لطفا حداقل بش بگو، ک اون هنوز ب سن منم نرسیده ک این کارا رو باهام میکنه!
کوک:اوکی خودتو ناراحت نکن، بیا بریم
اِلیا لبخندی زد و دست کوک رو گرفت و رفتن پیش ات..ات با اخم تو ماشین نشسته بود و ب پایین نگاه میکرد..
کوک:اینجا بمون، الان برمیگردم..
الیا پیزی نگفت و کوک سمت ماشین حرکت کرد و سوار ماشین شد..
کوک:چند بار باید باهات سر این موضوع حرف بزنم؟
ات:کوک حوصلتو ندارم، برو پیش همون دختره
کوک:هوی درست صحبت کن! اسم داره، اسمش هم اِلیاست
ات:پس چرا وقتی اونروز تو خونه بودیم ب من گفت این، تو چیزی بش نگفتی؟ها معلومه، رگ غیرتیت فقط برا اون میزنه بالا من اینجا هویجم، در واقع من دومی ام اولویت با اونه!
اتویو
دستم روی پارگی لبم گذاشتم و با بغض بش نگاه کردم، باورم نمیشه...بخاطر دوستش ب من سیلی زد؟...اشکام دونه دونه ریختن
کوک:خفه شو اتت خفه شوو(داد)
ب اِلیا نگا کردم، داشت با پوزخند بهم نگاه میکرد...
ات:تو بخاطر اون هق هر**ه ب من هق سیلی زدی و هرکاری کردی ک هق با پوزخند ب من نگاه هق کنه!!(فریاد)
یهو کوک موهامو گرفت و افتاد ب جونم...
.
.
ادامهپارتبعد...
.
.
امیدوارمدوستداشتهباشید...:>
۳۸.۹k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.