فیک سایه سیاه (F2) پارت ⁶¹
لباسامو عوض کردم اسلحمو برداشتم و رفتم بیرون از خانم خداحافظی کردم و رفتم سوار ماشینم شدم و به طرف خونه جیمین حرکت کردم حدودا 5 کیلومتر از خونه دور شدم که متوجه شدم یهونفر داره تعقیبم میکنه تو اینه رو نگا کردم که دیدم 3 تا ملشین مشکی پشت سرم در حال حرکتن میدونستم افراد کای بودم سریع زنگ زدم به کارن ولی گوشیش خاموش بود زنگ زدم به خانم
رزالین : بله دایانا
دایانا : مادر هر چه سریعتر بخ سازمان بگید افراد بیشتری براتون بفرسته کار ما رو تحت نظر داره افرادش دارنتعقیبم میکنن
رزالین : تو الان کجایی؟
دایانا : دارم میرم خونه جیمین نگران من نباشین من میتونم از پسشون بر بیام فقط زود تر امنیت خونه رو بیشتر کنید منم سع میکنم نقشه رو زوتر طراحی کنم
رزالین : باشه ، مواظب خودت باش دایانا
دایانا: چشم مادر
دایانا ؛ با سرعت به طرف خونه جیمین میرفتم وقتی سرعتمو زیاد کردم فهمیدن متوجهشون شدم واسه همینم شروع کردن به تیراندازی تنها کاری که ازم بر میومد این بود که خودمو به عمارت جیمین برسونم صدای شلیک و برخورد گلوله ها به بدنه ماشین داشت گوشمو کر میکرد بعد از 5 دقیقه به عمارت جیمین نزدیک ولی درش بسته بود با سرعت تمام با ماشین به در زدم که با شتاب باز شد به خاطر برخورد ماشین به در سرم خورد به فرمون پیشونیم زخم شده بود داشت خون میومد دیگه فرمون دستم نبود همینطور با سرعت به مجسمه وسط حیاط برخورد کردم چشمام سیاهی میرفت و....
جیمین ؛ با پسرا توی سالن نشسته بودیم فرار بود دایانا برای طرح نقشه بیاد اینجا داشتیم حرف میزدیم که یهو صدای وحشتناکی توی عمارت پیچید همه سریع به طرف خیاط رفتیم که دیدیم همه افراد دور یه ماشین که به مجسمه خورده بود جمع شدن رفتیم جلوتر که ببینیم کی تو ماشینه با چیزی که جلوی چشمام بود انگار دنیا روی سرم خراب شده بود دایانا توی ماشین بود از پیشونیش خون میومد چ بیهوش بود
جیهوپ : همین الان برید کنار
جیمین : دایانا ، دایانا
جیهوپ ؛ در ماشین باز کردم بغلش کردمو بردمش داخل روی مبل توی سالن گذاشتمش
جیهوپ : جان وسایلمو بیار .....
سلام رفقا ببخشید که چند روزه کم فعالیت شدم حالم زیاد خوب نبود اما از امروز فعالیت برمیگرده سر جاش
رزالین : بله دایانا
دایانا : مادر هر چه سریعتر بخ سازمان بگید افراد بیشتری براتون بفرسته کار ما رو تحت نظر داره افرادش دارنتعقیبم میکنن
رزالین : تو الان کجایی؟
دایانا : دارم میرم خونه جیمین نگران من نباشین من میتونم از پسشون بر بیام فقط زود تر امنیت خونه رو بیشتر کنید منم سع میکنم نقشه رو زوتر طراحی کنم
رزالین : باشه ، مواظب خودت باش دایانا
دایانا: چشم مادر
دایانا ؛ با سرعت به طرف خونه جیمین میرفتم وقتی سرعتمو زیاد کردم فهمیدن متوجهشون شدم واسه همینم شروع کردن به تیراندازی تنها کاری که ازم بر میومد این بود که خودمو به عمارت جیمین برسونم صدای شلیک و برخورد گلوله ها به بدنه ماشین داشت گوشمو کر میکرد بعد از 5 دقیقه به عمارت جیمین نزدیک ولی درش بسته بود با سرعت تمام با ماشین به در زدم که با شتاب باز شد به خاطر برخورد ماشین به در سرم خورد به فرمون پیشونیم زخم شده بود داشت خون میومد دیگه فرمون دستم نبود همینطور با سرعت به مجسمه وسط حیاط برخورد کردم چشمام سیاهی میرفت و....
جیمین ؛ با پسرا توی سالن نشسته بودیم فرار بود دایانا برای طرح نقشه بیاد اینجا داشتیم حرف میزدیم که یهو صدای وحشتناکی توی عمارت پیچید همه سریع به طرف خیاط رفتیم که دیدیم همه افراد دور یه ماشین که به مجسمه خورده بود جمع شدن رفتیم جلوتر که ببینیم کی تو ماشینه با چیزی که جلوی چشمام بود انگار دنیا روی سرم خراب شده بود دایانا توی ماشین بود از پیشونیش خون میومد چ بیهوش بود
جیهوپ : همین الان برید کنار
جیمین : دایانا ، دایانا
جیهوپ ؛ در ماشین باز کردم بغلش کردمو بردمش داخل روی مبل توی سالن گذاشتمش
جیهوپ : جان وسایلمو بیار .....
سلام رفقا ببخشید که چند روزه کم فعالیت شدم حالم زیاد خوب نبود اما از امروز فعالیت برمیگرده سر جاش
۴۳.۹k
۰۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.