رمان مافیایی من فصل ۲ عشق پایدار یا ناپایدار پارت۳۴(اخر)
________________
*پرش زمانی به فردا صبح*
ویو کوک
صبح با سردرد بدی بیدار شدم
دیدم یه دختری کنارمه با فکر اینکه ا/ته بغلش کردم که برگشت اون ا/ت نبود
دختر:اومم صبح بخیر ددی
سریع ازش جدا شد
کوک: تو دیگه کی هستی؟
دختر: ددی چیزی یادت نمیاد؟
وایی نه من چیکار کردم
کوک: توو هرزه*داد*
دختر: دیشب خیلی خوب مخصوصا وقتی با عشقت اونکار رو کردی*پوزخند*
کوک: تو از طرف دونگ ووکی
دختر: افریننن ۴ نفر بودیم هیچکی نتونست شمارو از هم جدا کنه ولی من تونستم هه
در یه دفعه باز شد و کای اومد
کای: تو دیگه کی هستی
کوک: ا/ت رو پیدا کن
دختر: اون دیگه رفته واسه همیشه
کوک: خفه شو هرزه
دختر: شب مگه
کوک: خفه شو خفه شو خفه شو(zip it) میدونم باهات چیکار کنم
زدم بی هوشش کردم و لباس هام رو پوشیدم
کای: چیشده
کوک: لعنت به من کاشکی به تهیونگ داستان رو میگفتم رفتم بار مست بودم هیچی نفهمیده بودم ایی لعنتتتتت
کای: چیییی ما گفتیم اون همش تو باره بعد تو مستقیم رفتی جایی که اون بوده؟
کوک: من چیکار کردم اینو ببر هر غلطی خواستی باهاش کنی بکن من باید ا/ت رو پیدا کنم
خواستم برم که چشمم به برگه ای افتاد رو زمین بود برش داشتم
نامه
نمیدونم چی بگم میدونی من همیشه دوست داشتم و دارم و خواهم داشت حتی با اینکه تو با من اینکار رو کردی نمیتونم فراموشت کنم امیدوارم تو هم منو فراموش نکنی و بدونی که دوست داشتم من دیگه رفتم واسه همیشه بای دوست دارم
ا/ت
*پایان*
سریع رفتم بیرون و هرجایی که ممکن بود رفته باشه رو گشتم ولی نبود من چی کار کردم
ویو ا/ت
ساعت ۱۱ بود کوک هنوز نیومده بود اون گفت ۱۰ میاد خوش بین باشیم شاید کارش طول کشیده که صدای کلید رو شنیدم وقتی دیدم با یه دختر دیگه اومده انگار یه سطل آب یخ ریختن رو سرم با حرفاش دنیام نابود شد(فقط من زمانی که این رو مینویسم یه آهنگی گوش میدم که بغضم گرفته عرررر😭😭😭😭) سریع رفتم بالا و حسابی گریه کردم این وقتی منو نمیخواد چرا باید بمونم یه برگه و کاغذ برداشتم توش چیزی نوشتم*همراه با گریه* از زیر در ردش کردم و رفتم بیرون بدون اینکه لباسم رو عوض کنم یا با خودم چیزی ببرم به خاطر اشکام هیچی رو نمیدیدم و آخر صدا رو شنیدم بوق بوققققققق و سیاهی
و پایان خوب فیک تموم شد برید خونه هاتون یاع یاع شوخی کردم ۲ فصل هنوز مونده
تیتراژ فصل ۳ فراموش شده
تو دیگه کی هستی؟....... معذرت میخوام منو ببخش*گریه*....... ببخشید ولی من چیزی یادم نمیاد..... چرا اومدی دنبالم ها چراااا*داد و گریه*....... خانم بیدار شدید؟....... چیزی یادت نمیاد _هیچی
اسلاید بعد تیتراژ آهنگی
شرط فصل ۳
۲۰ لایک ۲۰ کامنت😊
پارم نکنید پایان این رمان خوبه
*پرش زمانی به فردا صبح*
ویو کوک
صبح با سردرد بدی بیدار شدم
دیدم یه دختری کنارمه با فکر اینکه ا/ته بغلش کردم که برگشت اون ا/ت نبود
دختر:اومم صبح بخیر ددی
سریع ازش جدا شد
کوک: تو دیگه کی هستی؟
دختر: ددی چیزی یادت نمیاد؟
وایی نه من چیکار کردم
کوک: توو هرزه*داد*
دختر: دیشب خیلی خوب مخصوصا وقتی با عشقت اونکار رو کردی*پوزخند*
کوک: تو از طرف دونگ ووکی
دختر: افریننن ۴ نفر بودیم هیچکی نتونست شمارو از هم جدا کنه ولی من تونستم هه
در یه دفعه باز شد و کای اومد
کای: تو دیگه کی هستی
کوک: ا/ت رو پیدا کن
دختر: اون دیگه رفته واسه همیشه
کوک: خفه شو هرزه
دختر: شب مگه
کوک: خفه شو خفه شو خفه شو(zip it) میدونم باهات چیکار کنم
زدم بی هوشش کردم و لباس هام رو پوشیدم
کای: چیشده
کوک: لعنت به من کاشکی به تهیونگ داستان رو میگفتم رفتم بار مست بودم هیچی نفهمیده بودم ایی لعنتتتتت
کای: چیییی ما گفتیم اون همش تو باره بعد تو مستقیم رفتی جایی که اون بوده؟
کوک: من چیکار کردم اینو ببر هر غلطی خواستی باهاش کنی بکن من باید ا/ت رو پیدا کنم
خواستم برم که چشمم به برگه ای افتاد رو زمین بود برش داشتم
نامه
نمیدونم چی بگم میدونی من همیشه دوست داشتم و دارم و خواهم داشت حتی با اینکه تو با من اینکار رو کردی نمیتونم فراموشت کنم امیدوارم تو هم منو فراموش نکنی و بدونی که دوست داشتم من دیگه رفتم واسه همیشه بای دوست دارم
ا/ت
*پایان*
سریع رفتم بیرون و هرجایی که ممکن بود رفته باشه رو گشتم ولی نبود من چی کار کردم
ویو ا/ت
ساعت ۱۱ بود کوک هنوز نیومده بود اون گفت ۱۰ میاد خوش بین باشیم شاید کارش طول کشیده که صدای کلید رو شنیدم وقتی دیدم با یه دختر دیگه اومده انگار یه سطل آب یخ ریختن رو سرم با حرفاش دنیام نابود شد(فقط من زمانی که این رو مینویسم یه آهنگی گوش میدم که بغضم گرفته عرررر😭😭😭😭) سریع رفتم بالا و حسابی گریه کردم این وقتی منو نمیخواد چرا باید بمونم یه برگه و کاغذ برداشتم توش چیزی نوشتم*همراه با گریه* از زیر در ردش کردم و رفتم بیرون بدون اینکه لباسم رو عوض کنم یا با خودم چیزی ببرم به خاطر اشکام هیچی رو نمیدیدم و آخر صدا رو شنیدم بوق بوققققققق و سیاهی
و پایان خوب فیک تموم شد برید خونه هاتون یاع یاع شوخی کردم ۲ فصل هنوز مونده
تیتراژ فصل ۳ فراموش شده
تو دیگه کی هستی؟....... معذرت میخوام منو ببخش*گریه*....... ببخشید ولی من چیزی یادم نمیاد..... چرا اومدی دنبالم ها چراااا*داد و گریه*....... خانم بیدار شدید؟....... چیزی یادت نمیاد _هیچی
اسلاید بعد تیتراژ آهنگی
شرط فصل ۳
۲۰ لایک ۲۰ کامنت😊
پارم نکنید پایان این رمان خوبه
۸.۶k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.