گتو
_ بابا من دلم خیلی برای مامان تنگ شده
# میدونم عزیزم بیا بغلت کنم
_ بابا مامان لحظه آخر خوشحال بود
# اره خیلی خوشحال بود .... ساکورا ....
من خیلی دوست دارم ... قول میدم .هیچ وقت تنهات نزارم
+ دوستان یه توضیح درباره گتو
گتو مثل خود جوجوتسو کایسن همون طوری دشمن هست ولی از این اطلاعی نداره که ساتورو بچه داره
_ بابا من باید برم مدرسه ظهر میبینمت
# برو عزیزم روز خوبی داشته باشه
_ نزدیک های مدرسه بودم که خوردم به یه نفر که پشتش سه تا نفرين بود
◇ خانوم کوچولو شما حالت خوبه ؟
_ بله من خوبم خیلی ببخشید.. ولی از من به شما نصیحت اینطوری نفرين ها رو دور و بر خودتون نگردونید چون خطرناکه
◇ صبر کن
◇ تو اسمت چیه ؟
_ ساکورا گوجو
◇ هان ؟
_ ساکورا گوجو
◇ بچه جون بعد مدرست بیا به آدرسی که توی کاغذ نوشتم
_ چرا
◇ حرف نزن برو مدرست دیر میشه
برش زمانی*** کافه
◇ اومدی بچه جون
◇ خب برام تعریف کن بابات کیه مامانت کیه
_ یک شما کی هستین ؟
◇ اگه تو سوال های منو درست جواب بدی منم میگم کی هستم
_ اوکی اسم بابای من گوجو ساتورو
مامانمو دو ماهه از دست دادم
در حال حاضر با بابام تنها زندگی میکنم
◇ پس داری میگی ساتورو ازدواج کرده
بچه هم داره
_ خب اگه باور نمیکنی مشکل خودته
◇ باور میکنم... بستنی میخوری؟
_ اره
◇ آقا میشه دو تا بستنی با طعم توت فرنگی بیارین
¥الان میارن خدمتتون
_ من بیشتر از نیم ساعت وقت ندارم
◇ باشه .. بچه جون بستنیتو بخور
◇ شیرینی دوست داری ؟
_ اره خیلی .. از خیلی هم بیشتر
◇ بایدم دوست داشته باشی
◇ وقتی پدر ادم خودشو واسه شیرینی میکشه ... نمی خوای بچش شیرینی دوست داشته باشه
فقط یادت نره راجب من به هیچ بنی بشری. نگو خب
_ باشه ... بابت بستنی هم ممنون
از آشنایی باهات خوشحال شدم
# میدونم عزیزم بیا بغلت کنم
_ بابا مامان لحظه آخر خوشحال بود
# اره خیلی خوشحال بود .... ساکورا ....
من خیلی دوست دارم ... قول میدم .هیچ وقت تنهات نزارم
+ دوستان یه توضیح درباره گتو
گتو مثل خود جوجوتسو کایسن همون طوری دشمن هست ولی از این اطلاعی نداره که ساتورو بچه داره
_ بابا من باید برم مدرسه ظهر میبینمت
# برو عزیزم روز خوبی داشته باشه
_ نزدیک های مدرسه بودم که خوردم به یه نفر که پشتش سه تا نفرين بود
◇ خانوم کوچولو شما حالت خوبه ؟
_ بله من خوبم خیلی ببخشید.. ولی از من به شما نصیحت اینطوری نفرين ها رو دور و بر خودتون نگردونید چون خطرناکه
◇ صبر کن
◇ تو اسمت چیه ؟
_ ساکورا گوجو
◇ هان ؟
_ ساکورا گوجو
◇ بچه جون بعد مدرست بیا به آدرسی که توی کاغذ نوشتم
_ چرا
◇ حرف نزن برو مدرست دیر میشه
برش زمانی*** کافه
◇ اومدی بچه جون
◇ خب برام تعریف کن بابات کیه مامانت کیه
_ یک شما کی هستین ؟
◇ اگه تو سوال های منو درست جواب بدی منم میگم کی هستم
_ اوکی اسم بابای من گوجو ساتورو
مامانمو دو ماهه از دست دادم
در حال حاضر با بابام تنها زندگی میکنم
◇ پس داری میگی ساتورو ازدواج کرده
بچه هم داره
_ خب اگه باور نمیکنی مشکل خودته
◇ باور میکنم... بستنی میخوری؟
_ اره
◇ آقا میشه دو تا بستنی با طعم توت فرنگی بیارین
¥الان میارن خدمتتون
_ من بیشتر از نیم ساعت وقت ندارم
◇ باشه .. بچه جون بستنیتو بخور
◇ شیرینی دوست داری ؟
_ اره خیلی .. از خیلی هم بیشتر
◇ بایدم دوست داشته باشی
◇ وقتی پدر ادم خودشو واسه شیرینی میکشه ... نمی خوای بچش شیرینی دوست داشته باشه
فقط یادت نره راجب من به هیچ بنی بشری. نگو خب
_ باشه ... بابت بستنی هم ممنون
از آشنایی باهات خوشحال شدم
۲.۷k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.