پارت اخر
از زبان جیمین :
صبح با سر درد شدیدی چشامو باز کردم دیدم هانا مث یه گربه ریزه میزه تو بغلم جمع شده اخییی چقدر کیوته فک کنم. دیگه واقعا عاشقش شدم دیشب هم که اون کارو باهاش کردم فک کنم دلش درد میکنه الان بزار یکم ماساژش بدم دستمو زیر دلش بردم و میمالیدمش به مارک ها و لب کبود شد نگاه کردم چقدر شیطون شده بودم دیشب خخخخ
از زبان هانا:
با کلی درد چشامو تونستم بلاخره باز کنم دیدم جیمین نشسته کنارم و داره دلمو ماساژ میده دیشب یادم اومد که چه اتفاقی افتاد خیلی خجالت کشیدم و پتو رو سرم کشیدم که یهو گفت
+بیدار شدی بیبی
_......
+بیبی باتوام
_چرا دیشب اینکارو کردی
+چون...
_چون چی چون مست بودی (داد)
+صداتو برای من نبر بالا نه چون عاشقتم
_چ...چی
+اره هانا من دوستت دارم
_حالت خوبه جیمین
+اره اره من خوبم و دارم جدی حرف میزنم
حالا هم بلند شو لباساتو بپوش بریم پایین
_باشه
بلند شدم و لباس پوشیدم و با هم رفتیم پایین هنوز حرفای جیمین تو سرم بود ینی چی دوسم داره یعنی داره دروغ میگه منم مث بقیه گول میزنع یا داره راس میگه
رفتیم با هم صبحونه خوردیم و بعد رفتم بالا تو اتاقم و نشستم رو میز ارایشیم و داشتم به دیشب فک میکردم که یهو در باز شد و جیمین اومد داخل و با لبخند بهم نگاه میکرد یهو اومد جلوم زانو زد و یه جعبه گرفت جلوم و گفت
+ملکه قلبم میشی برای همیشه بیبی
اولش میخواستم قبول نکنم ولی خوب که فک کردم منم به جیمین علاقه داشتم از همون موقع ای که منو آورد پیش خودش
_ب...بلهههه
بعد حلقه رو کرد تو دستم و محکم بغلم کرد
+دوستت دارم
_منم دوستت دارم
بعد محکم لبای همو بوسیدیم
پایان❤️
صبح با سر درد شدیدی چشامو باز کردم دیدم هانا مث یه گربه ریزه میزه تو بغلم جمع شده اخییی چقدر کیوته فک کنم. دیگه واقعا عاشقش شدم دیشب هم که اون کارو باهاش کردم فک کنم دلش درد میکنه الان بزار یکم ماساژش بدم دستمو زیر دلش بردم و میمالیدمش به مارک ها و لب کبود شد نگاه کردم چقدر شیطون شده بودم دیشب خخخخ
از زبان هانا:
با کلی درد چشامو تونستم بلاخره باز کنم دیدم جیمین نشسته کنارم و داره دلمو ماساژ میده دیشب یادم اومد که چه اتفاقی افتاد خیلی خجالت کشیدم و پتو رو سرم کشیدم که یهو گفت
+بیدار شدی بیبی
_......
+بیبی باتوام
_چرا دیشب اینکارو کردی
+چون...
_چون چی چون مست بودی (داد)
+صداتو برای من نبر بالا نه چون عاشقتم
_چ...چی
+اره هانا من دوستت دارم
_حالت خوبه جیمین
+اره اره من خوبم و دارم جدی حرف میزنم
حالا هم بلند شو لباساتو بپوش بریم پایین
_باشه
بلند شدم و لباس پوشیدم و با هم رفتیم پایین هنوز حرفای جیمین تو سرم بود ینی چی دوسم داره یعنی داره دروغ میگه منم مث بقیه گول میزنع یا داره راس میگه
رفتیم با هم صبحونه خوردیم و بعد رفتم بالا تو اتاقم و نشستم رو میز ارایشیم و داشتم به دیشب فک میکردم که یهو در باز شد و جیمین اومد داخل و با لبخند بهم نگاه میکرد یهو اومد جلوم زانو زد و یه جعبه گرفت جلوم و گفت
+ملکه قلبم میشی برای همیشه بیبی
اولش میخواستم قبول نکنم ولی خوب که فک کردم منم به جیمین علاقه داشتم از همون موقع ای که منو آورد پیش خودش
_ب...بلهههه
بعد حلقه رو کرد تو دستم و محکم بغلم کرد
+دوستت دارم
_منم دوستت دارم
بعد محکم لبای همو بوسیدیم
پایان❤️
۱۵۵.۷k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.