*پایان یافتن*
*پایان یافتن*
part:5
(مکالمشون)
کوک:الو
ا.ت:صدای گریه...
کوک :الو ا.ت
ا.ت :.....
کوک:میام دنبالت
ا.ت:باشه
بعد چند ساعت کوک زنگ زد جواب دادم گفت
کوک:اومدم بیا پایین
داشتم میرفتم بابام جلوم سبز شد گفت کجا گفتم
ا.ت:میخوام از این خونه برم
صدای ماشین کوک اومد از پنجره بیرون رو نگاه کرد
(تو اتاق ا.تن)
از زبان ادمین
زد در گوش ا.ت و گفت تو با پسر داشتی میرفتی قلب ا.ت بیشتر درد میکرد
ابر بهار ا.ت شروع به باریدن کرد بابای ا.ت رفت و در رو پشت سرش قفل کرد
ا.ت:
زنگ زدم به کوک گفتم
ا.ت: الو هق ..کوک ...هق بابام هق.. منو زد
کوک:چی؟
ا.ت: در رو قفل کرد و رفت هق
کوک:اتاقت پنجره داره ؟اگه داره فاصلش با زمین چقدره؟
ا.ت : هق.. اره.. کمه.. هق
کوک :گریه نکن
ا.ت: باشه (اروم شد ) نمیدونم چرا حرفاش روم تاثیر داشت
کوک: آفرین حالا اگه میتونی بپر
ا.ت:باشه
میخواستم بپرسم ولی دو دل شدم که یه هو در باز شد بابام بود اومد و منو هل داد...
part:5
(مکالمشون)
کوک:الو
ا.ت:صدای گریه...
کوک :الو ا.ت
ا.ت :.....
کوک:میام دنبالت
ا.ت:باشه
بعد چند ساعت کوک زنگ زد جواب دادم گفت
کوک:اومدم بیا پایین
داشتم میرفتم بابام جلوم سبز شد گفت کجا گفتم
ا.ت:میخوام از این خونه برم
صدای ماشین کوک اومد از پنجره بیرون رو نگاه کرد
(تو اتاق ا.تن)
از زبان ادمین
زد در گوش ا.ت و گفت تو با پسر داشتی میرفتی قلب ا.ت بیشتر درد میکرد
ابر بهار ا.ت شروع به باریدن کرد بابای ا.ت رفت و در رو پشت سرش قفل کرد
ا.ت:
زنگ زدم به کوک گفتم
ا.ت: الو هق ..کوک ...هق بابام هق.. منو زد
کوک:چی؟
ا.ت: در رو قفل کرد و رفت هق
کوک:اتاقت پنجره داره ؟اگه داره فاصلش با زمین چقدره؟
ا.ت : هق.. اره.. کمه.. هق
کوک :گریه نکن
ا.ت: باشه (اروم شد ) نمیدونم چرا حرفاش روم تاثیر داشت
کوک: آفرین حالا اگه میتونی بپر
ا.ت:باشه
میخواستم بپرسم ولی دو دل شدم که یه هو در باز شد بابام بود اومد و منو هل داد...
۷.۲k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.