پارت ۶۶ :
پارت ۶۶ :
سه روز بعد
( نامجون )
هفته دیگه کنسرت داشتیم و این روز ها فقط تمرین میکردیم .
ساعت هشت و نیم صبح بود تو سالن رقص بودیم .
جیمین رو صندلی نشسته بود و تو فکر بود و وی و جونگ کوک هم خیلی ساکت داشتن تمرین میکردن .
صبح تا شب تمرین میکردن و شب میرفتن پیش نایکا و اونجا میموند .
خیلی خسته بودن ولی هیچی جلوشونو نمیتونست بگیره که نرن پیش نایکا . تمام زندگیشون نایکا بود .
هفته بعد
( شوگا )
پایین استیج بودیم .
میکاپ هممون تموم شد و داشتیم لباسا و میکروفن هارو چک میکردیم .
وی جیمین جونگ کوک بیش از اندازه ساکت بودن تو این هفته .
ما باید دلگرمشون میکردیم .
میدونم نایکا سه تا پسر عاشق رو تنها نمیزاره(:
به جیمین نگا کردم که ساکت داشت میکروفنشو درست میکرد .
سمتش رفتم و دست چپم و رو شونه راستش زدم و گفتم : همه چی درست میشه جیمین .
با ناراحتی که تو مردمک چشماش موج میزد نگام کرد .
سرمو کم بالا پایین کردم و برای رفتن رو استیج اماده شدیم .
پنج ساعت بعد
( جیمین )
رفتیم پشت صحنه .
نفس نفس میزدم و عرق کرده بودم .
بطری ابو برداشتم و آب خوردم .
با حوله سفیدی که دادن بهم صورتمو تمیز کردم . تو طول کنسرت تک به تک کارام منو یاد نایکا مینداخت .
میخندیدم ولی ذهنم یک جا دیگه بود .
رو مبل نشستم و یکم نفس گرفتم .
بعد ده دقیقه بلند شدم گوشیمو از رو میز برداشتم و گفتم : من رفتم بیمارستان .
و از اون جا اومدم بیرون .
رعد و برق کمی زد و هوایی که ابری بود .
سوار ماشین شدم . تمام راه سکوت بود
سکوتی که هم عادی بود هم جدید
هم اشنا بود هم غریب
هم سکوت بود هم سیاهی
بعد از نیم ساعت رسیدم بیمارستان . ساعت نزدیکای هشت بود .
( شوگا )
تو اتاق داشتم وسایل رو جمع میکردم که متوجه شدم یکی در خونه رو میزنه .
رفتم بیرون و درو باز کردم .
جیهوپ بود که یک کیسه پر سبزی دستش بود گفتم : ا این... جیهوپ : جیمین که نیست برو کوک و صدا بزن بگو بیاد میخوایم سبزی پاک کنیم من : این همه؟؟ جیهوپ : میخوام بوسان ببرم من : اها ....باشه الان صداش میکنم .
رفتم سمت اتاق جونگ کوک و درو باز کردم .
رو تخت نشسته بود و داشت زمینو نگا میکرد .گفتم : کوک پاشو بیا سبزی پاک کن جونگ کوک : .... الان .
( جونگ کوک )
بلند شدم و رفتم بیرون . یک سینی بزرگ گرد که توش پر سبزی بود رو زمین بود و جیهوپ داشت پاک میکرد .
نشستم و کمکش کردم همراه با شوگا .
ساکت داشتم پاک میکردم تو فکر بودم ولی جیهوپ منو به حرف میکشوند .
( جیمین )
رو صندلی نشسته بودم و بازم داشتم با باند های جدیدی که تازه بسته بودم ور میرفتم .
گوشیم و برداشتم و خواستم خاموشش کنم که با پیام جیهوپ کارم متوقف شد .
نوشته بود قراره اخر هفته بریم بوسان میای یا نه؟؟
به صورت نایکا یک نگاه کردم و نوشتم نه نمیام .
گوشیو خاموش کردم
فصل ۲
سه روز بعد
( نامجون )
هفته دیگه کنسرت داشتیم و این روز ها فقط تمرین میکردیم .
ساعت هشت و نیم صبح بود تو سالن رقص بودیم .
جیمین رو صندلی نشسته بود و تو فکر بود و وی و جونگ کوک هم خیلی ساکت داشتن تمرین میکردن .
صبح تا شب تمرین میکردن و شب میرفتن پیش نایکا و اونجا میموند .
خیلی خسته بودن ولی هیچی جلوشونو نمیتونست بگیره که نرن پیش نایکا . تمام زندگیشون نایکا بود .
هفته بعد
( شوگا )
پایین استیج بودیم .
میکاپ هممون تموم شد و داشتیم لباسا و میکروفن هارو چک میکردیم .
وی جیمین جونگ کوک بیش از اندازه ساکت بودن تو این هفته .
ما باید دلگرمشون میکردیم .
میدونم نایکا سه تا پسر عاشق رو تنها نمیزاره(:
به جیمین نگا کردم که ساکت داشت میکروفنشو درست میکرد .
سمتش رفتم و دست چپم و رو شونه راستش زدم و گفتم : همه چی درست میشه جیمین .
با ناراحتی که تو مردمک چشماش موج میزد نگام کرد .
سرمو کم بالا پایین کردم و برای رفتن رو استیج اماده شدیم .
پنج ساعت بعد
( جیمین )
رفتیم پشت صحنه .
نفس نفس میزدم و عرق کرده بودم .
بطری ابو برداشتم و آب خوردم .
با حوله سفیدی که دادن بهم صورتمو تمیز کردم . تو طول کنسرت تک به تک کارام منو یاد نایکا مینداخت .
میخندیدم ولی ذهنم یک جا دیگه بود .
رو مبل نشستم و یکم نفس گرفتم .
بعد ده دقیقه بلند شدم گوشیمو از رو میز برداشتم و گفتم : من رفتم بیمارستان .
و از اون جا اومدم بیرون .
رعد و برق کمی زد و هوایی که ابری بود .
سوار ماشین شدم . تمام راه سکوت بود
سکوتی که هم عادی بود هم جدید
هم اشنا بود هم غریب
هم سکوت بود هم سیاهی
بعد از نیم ساعت رسیدم بیمارستان . ساعت نزدیکای هشت بود .
( شوگا )
تو اتاق داشتم وسایل رو جمع میکردم که متوجه شدم یکی در خونه رو میزنه .
رفتم بیرون و درو باز کردم .
جیهوپ بود که یک کیسه پر سبزی دستش بود گفتم : ا این... جیهوپ : جیمین که نیست برو کوک و صدا بزن بگو بیاد میخوایم سبزی پاک کنیم من : این همه؟؟ جیهوپ : میخوام بوسان ببرم من : اها ....باشه الان صداش میکنم .
رفتم سمت اتاق جونگ کوک و درو باز کردم .
رو تخت نشسته بود و داشت زمینو نگا میکرد .گفتم : کوک پاشو بیا سبزی پاک کن جونگ کوک : .... الان .
( جونگ کوک )
بلند شدم و رفتم بیرون . یک سینی بزرگ گرد که توش پر سبزی بود رو زمین بود و جیهوپ داشت پاک میکرد .
نشستم و کمکش کردم همراه با شوگا .
ساکت داشتم پاک میکردم تو فکر بودم ولی جیهوپ منو به حرف میکشوند .
( جیمین )
رو صندلی نشسته بودم و بازم داشتم با باند های جدیدی که تازه بسته بودم ور میرفتم .
گوشیم و برداشتم و خواستم خاموشش کنم که با پیام جیهوپ کارم متوقف شد .
نوشته بود قراره اخر هفته بریم بوسان میای یا نه؟؟
به صورت نایکا یک نگاه کردم و نوشتم نه نمیام .
گوشیو خاموش کردم
فصل ۲
۳۶.۷k
۲۸ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.