تو را از پولیور پوسیده ات شناخت مادر...
تو را از پولیور پوسیده ات شناخت مادر...
پولیوری که هر گره اش را گریسته بود
در شب های حمله
و بافته بودش با پشم گوسفندانی که در غیاب تو
خود به چرا می برد
حالا دیگر سنگی بود که نامت را برخود داشت
و او می توانست تا آخر عمر
تحویل سالها را کنار تو باشد
سال ها زیر خاک مانده بودی
و استخوان هایت
فرقی نداشت با استخوان هم سنگری سرما خورده
که پیش از وقوع خمپاره
پولیورت را به او بخشیده بودی...
یاد وخاطره ی سرو قامتان هشت سال دفاع مقدس گرامی باد
پولیوری که هر گره اش را گریسته بود
در شب های حمله
و بافته بودش با پشم گوسفندانی که در غیاب تو
خود به چرا می برد
حالا دیگر سنگی بود که نامت را برخود داشت
و او می توانست تا آخر عمر
تحویل سالها را کنار تو باشد
سال ها زیر خاک مانده بودی
و استخوان هایت
فرقی نداشت با استخوان هم سنگری سرما خورده
که پیش از وقوع خمپاره
پولیورت را به او بخشیده بودی...
یاد وخاطره ی سرو قامتان هشت سال دفاع مقدس گرامی باد
۲۴۸
۰۴ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.