One shot
+ خستم ... میشه تنهام بزاری ؟
_ ... .
آروم نشست کنارش . نگاهش رو داد به عشقش اما اون توجهی نکرد . نشسته بود روی کاناپه و پاهاش رو بغل کرده بود ، داشت آروم آروم گریه میکرد . تهیونگ با صدایی آروم دخترکش رو صدا زد :
_ داری گریه میکنی ؟
+ لطفاً ولم کن . نمیبینی که ناراحتم ؟
_ اگه هم قراره ناراحت باشی بیا داخل بغل خودم ناراحت باش ...
اگه قراره گریه کنی بیا داخل بغل خودم گریه کن ...من تنهات نمیزارم . حتی اگه خودت این رو بخوای !
آغوشش رو باز میکنه ! اما موفق نمیشه . دست های کوچولوش رو میگیره و به آرومی میکشونتش داخل بغل خودش . با دست های کشیدش صورت دخترکش رو قاب میکنه . سرش رو به پیشونیش میچسبونه و :
_ ببین اینو یادت باشه ک:
من همیشه پشتتم حتی اگه کافی نباشم؛
هروقت حالت بد بود میتونی با من حرف بزنی و منم قول میدم با جون و دل گوش کنم؛
دلت گرفته بود میتونی بقلم کنی و منم ارومت میکنم؛
دلت گریه خواست میتونی گریه کنی قول میدم باهم تا هروقت خواستی گریه کنیم ..
خلاصه ک من همیشه پیشتم و هیچوقت احساس تنهایی نکن چون تو ..منو داری !
حالا میشه بهم بگی که چرا ناراحتی ؟
+ نمیدونم عزیزم ...
_ مگه میشه بیب ؟
+ اوهوم ... تا حالا نشده دلت بگیره و خودت هم دلیلش رو ندونی ؟
از شدت کیوت بودن دختر کوچولوش خندش میگیره . با دستاش سرش رو به سینش میچسبونه و آروم کنار گوشش ادامه میده ...
_ پس دل دختر کوچولوم گرفته ... هوممم ؟
سرش رو آروم به نشانه ی تاکید تکون میده. تهیونگ بوسه ای اروم به سرش میزنه و شروع میکنه به نوازش کردن مو های لطفیش ...
_ چی کار کنم که حالت خوب شه پرنسسم ؟
+ نمیدونم ...
_ هر کاری که بگی انجام میدم بیب چون طاقت دیدن ناراحتیت رو ندارم !
+ نیازی نیست که کار خاصی انجام بدی همین که منو تو بغلت گرفتی مثل مورفین میمونه ...
_ خب ... پس تا هر وقت که آروم شدی داخل بغلم بمون :)
دخترک تا دقایقی داخل بغل گرم و نرمش موند و تهیونگ هم با اشتیاق همراهیش میکرد . بوسه ، نوازش ، فشردن بدن دخترک به خودش و ...
تا اینکه نفس های داخلی که پوست دستاش برخورد میکرد منظم شد ... آروم بغلش کرد و اونو برد و گذاشت روی تخت خواب و خودش هم با فاصله ای کم کنارش دراز کشید و آروم رو به دخترکش گفت :
بعد از مرگم دوباره برمیگردم
توی آسمون شبت ستاره میشم
جوونه میزنم روی زخمات
همون درختی میشم که زیر سایش میشینی
با ابرای توی اسمون باهات بازی میکنم که بخندی
نسیم میشم و وقتی خوابی صورتتو نوازش میکنم
بارون میشم برای شبایی که دلت گرفتس
توی روزای برفی همون آدم برفیم ک منتظره بغلش کنی
مراقبت هستم:) نمیزارم تنها بمونی:)
_ ... .
آروم نشست کنارش . نگاهش رو داد به عشقش اما اون توجهی نکرد . نشسته بود روی کاناپه و پاهاش رو بغل کرده بود ، داشت آروم آروم گریه میکرد . تهیونگ با صدایی آروم دخترکش رو صدا زد :
_ داری گریه میکنی ؟
+ لطفاً ولم کن . نمیبینی که ناراحتم ؟
_ اگه هم قراره ناراحت باشی بیا داخل بغل خودم ناراحت باش ...
اگه قراره گریه کنی بیا داخل بغل خودم گریه کن ...من تنهات نمیزارم . حتی اگه خودت این رو بخوای !
آغوشش رو باز میکنه ! اما موفق نمیشه . دست های کوچولوش رو میگیره و به آرومی میکشونتش داخل بغل خودش . با دست های کشیدش صورت دخترکش رو قاب میکنه . سرش رو به پیشونیش میچسبونه و :
_ ببین اینو یادت باشه ک:
من همیشه پشتتم حتی اگه کافی نباشم؛
هروقت حالت بد بود میتونی با من حرف بزنی و منم قول میدم با جون و دل گوش کنم؛
دلت گرفته بود میتونی بقلم کنی و منم ارومت میکنم؛
دلت گریه خواست میتونی گریه کنی قول میدم باهم تا هروقت خواستی گریه کنیم ..
خلاصه ک من همیشه پیشتم و هیچوقت احساس تنهایی نکن چون تو ..منو داری !
حالا میشه بهم بگی که چرا ناراحتی ؟
+ نمیدونم عزیزم ...
_ مگه میشه بیب ؟
+ اوهوم ... تا حالا نشده دلت بگیره و خودت هم دلیلش رو ندونی ؟
از شدت کیوت بودن دختر کوچولوش خندش میگیره . با دستاش سرش رو به سینش میچسبونه و آروم کنار گوشش ادامه میده ...
_ پس دل دختر کوچولوم گرفته ... هوممم ؟
سرش رو آروم به نشانه ی تاکید تکون میده. تهیونگ بوسه ای اروم به سرش میزنه و شروع میکنه به نوازش کردن مو های لطفیش ...
_ چی کار کنم که حالت خوب شه پرنسسم ؟
+ نمیدونم ...
_ هر کاری که بگی انجام میدم بیب چون طاقت دیدن ناراحتیت رو ندارم !
+ نیازی نیست که کار خاصی انجام بدی همین که منو تو بغلت گرفتی مثل مورفین میمونه ...
_ خب ... پس تا هر وقت که آروم شدی داخل بغلم بمون :)
دخترک تا دقایقی داخل بغل گرم و نرمش موند و تهیونگ هم با اشتیاق همراهیش میکرد . بوسه ، نوازش ، فشردن بدن دخترک به خودش و ...
تا اینکه نفس های داخلی که پوست دستاش برخورد میکرد منظم شد ... آروم بغلش کرد و اونو برد و گذاشت روی تخت خواب و خودش هم با فاصله ای کم کنارش دراز کشید و آروم رو به دخترکش گفت :
بعد از مرگم دوباره برمیگردم
توی آسمون شبت ستاره میشم
جوونه میزنم روی زخمات
همون درختی میشم که زیر سایش میشینی
با ابرای توی اسمون باهات بازی میکنم که بخندی
نسیم میشم و وقتی خوابی صورتتو نوازش میکنم
بارون میشم برای شبایی که دلت گرفتس
توی روزای برفی همون آدم برفیم ک منتظره بغلش کنی
مراقبت هستم:) نمیزارم تنها بمونی:)
۷۹۰
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.