پارت هقت💙💙💙💙
وقتی بهوش اومدم لباش رو لبام بود
جفتمون قرمز شدیم بعد رفت اونور نشست منم اینور
از این قضیه شش ماه میگذره شینوبو هاشیرا شده با گیو اشنا شده
حالا گیو شینوبو رو بیشتر از من دوست داره
هر وقت از ماموریت بر میگرده با اعصاب خوردی میره میخوابه به منم اصلا اهمیت نمیده
هر وقت هم بر میگرده با شینوبو میاد میره رو مبل با شینوبو جونش فیلم میبینن به منم میگه
که برم نوکریشونو بکنم
بعد از اون اتفاق گیو باهام کات کرد منم افسرده شدم
بعد از اون اتفاق یویچیرو باهام مهربون تر شد و هاشیراها هم مخصوصا میتسوری دلداریم میدادن
تا اینکه یه روز....
جفتمون قرمز شدیم بعد رفت اونور نشست منم اینور
از این قضیه شش ماه میگذره شینوبو هاشیرا شده با گیو اشنا شده
حالا گیو شینوبو رو بیشتر از من دوست داره
هر وقت از ماموریت بر میگرده با اعصاب خوردی میره میخوابه به منم اصلا اهمیت نمیده
هر وقت هم بر میگرده با شینوبو میاد میره رو مبل با شینوبو جونش فیلم میبینن به منم میگه
که برم نوکریشونو بکنم
بعد از اون اتفاق گیو باهام کات کرد منم افسرده شدم
بعد از اون اتفاق یویچیرو باهام مهربون تر شد و هاشیراها هم مخصوصا میتسوری دلداریم میدادن
تا اینکه یه روز....
۲.۲k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.