پارت۴۴
-شت. . . صبر کن. . . من یکم آب میخوام فقط تا موهامو بشورم.
با شنیدن صدای دویدن کوک, به انتظار ایستادم.
میخواستم با همون پیژامه ی اون مرد خودم رو دار بزنم تا دیگه بیشتر از
این مجبور نباشم چنین وضعیتی رو تحمل کنم.
کورمال کورمال به سمت در حمام رفتم و قفلش رو باز کردم تا کوکی داخل
بیاد.
بعد از مدت کوتاه در توسط پسر باز شد و تونستم خنکای هوای بیرون رو
حس کنم و به لرز بیافتم.
-اومدم. . . سرتو بیار پایین تا آبو بریزم رو سرت
سرم رو پایین آوردم و اجازه دادم تا آبی که آورده بود رو روی سرم بریزه.
اما با اولین برخورد آب سرد با سرم فریاد کشیدم و عقب رفتم.
-دیوونــه ای؟؟؟؟ این که آب یخ
دیگهیا همینو بریز روی سرت یا همینجوری کفی بمون تو حموم. . . آب نداریم
-لعنتــ. . . . بریزش
دوباره سرم رو خم کردم و با برخورد آب یخ با سرم, حس کردم بجای کره
جنوبی داخل قطب جنوب هستم.
با هر بدبختی ای که بود موها و چشم هام رو شستم و با دندون هایی که از
شدت لرز بهم میخوردن, سرم رو کنار کشیدم.
به آرومی پلک هام رو از هم باز کردم و اولین صحنه ای که دیدم, نگاه
خیره ی کوک روی پایین تنه ام بود.
منحرف عوضی. . .
دست هام رو به صورت ضربدری جلوی پاهام گرفتم و لب زدم:
-چیو دید میزنی؟ برو بیرون
-موهای بدنتو میزنی؟
با سوال بی ربط پسر, چشم غره ای رفتم و جواب دادم
لیزر کردم. . .
-حتی پشمای اونجاتو؟
درحالیکه میلرزیدم پلک هامو روی هم فشردم.
-آره حتی اونجارو. . . حاال اگر سواالت تموم شده از اینجا برو بیرون. . .
-پس اثرات لیزره. . .
اما با شنیدن جمله ی بی ربط دیگه ای از اون پسر, چشم هام رو باز کردم و
دوباره با نگاه خیره اش روی پایین تنه ام غافلگیر شدم.
حقیقتا آدم آزار دهنده ای بود.
-برای همین راست نمیکردی؟ بخاطر اشعه های لیزر و اینا
تک خند عصبی ای کردم و اینبار دست هام رو برداشتم و در یک لحظه و
بی توجه به سرمای بدنم, به سمت اون پسر احمق رفتم.
-حتما باید زبونتو بیرون بکشم و ببرم تا انقدر شعر تحویل من ندی؟
کمرش رو گرفتم و به خودم نزدیک کردم
درحالیکه عضوم رو به پایین تنه اش میمالیدم, لبهام رو روی گودی گردنش
گذاشتم و زمزمه کردم:
زود راست میکنیمنحرف کوچولو. . . من طبیعیم. . . این تویی که عالوه بر زودانزالی, خیلی
قدمی به عقب برداشتم و جلوی چشم های گشاد شده و شوک زده کوکی,
حوله ی سفیدم رو دور تنم پیچیدم و بدون حرف دیگه ای از حمام خارج
شدم و به سمت اتاقم رفتم.
احتماال بعد از دراومدن از شوک, تا مدت های زیادی همونجا قرار بود
بمونه و خودش رو از شر دیک تحریک شده اش خالص کنه.
با شنیدن صدای دویدن کوک, به انتظار ایستادم.
میخواستم با همون پیژامه ی اون مرد خودم رو دار بزنم تا دیگه بیشتر از
این مجبور نباشم چنین وضعیتی رو تحمل کنم.
کورمال کورمال به سمت در حمام رفتم و قفلش رو باز کردم تا کوکی داخل
بیاد.
بعد از مدت کوتاه در توسط پسر باز شد و تونستم خنکای هوای بیرون رو
حس کنم و به لرز بیافتم.
-اومدم. . . سرتو بیار پایین تا آبو بریزم رو سرت
سرم رو پایین آوردم و اجازه دادم تا آبی که آورده بود رو روی سرم بریزه.
اما با اولین برخورد آب سرد با سرم فریاد کشیدم و عقب رفتم.
-دیوونــه ای؟؟؟؟ این که آب یخ
دیگهیا همینو بریز روی سرت یا همینجوری کفی بمون تو حموم. . . آب نداریم
-لعنتــ. . . . بریزش
دوباره سرم رو خم کردم و با برخورد آب یخ با سرم, حس کردم بجای کره
جنوبی داخل قطب جنوب هستم.
با هر بدبختی ای که بود موها و چشم هام رو شستم و با دندون هایی که از
شدت لرز بهم میخوردن, سرم رو کنار کشیدم.
به آرومی پلک هام رو از هم باز کردم و اولین صحنه ای که دیدم, نگاه
خیره ی کوک روی پایین تنه ام بود.
منحرف عوضی. . .
دست هام رو به صورت ضربدری جلوی پاهام گرفتم و لب زدم:
-چیو دید میزنی؟ برو بیرون
-موهای بدنتو میزنی؟
با سوال بی ربط پسر, چشم غره ای رفتم و جواب دادم
لیزر کردم. . .
-حتی پشمای اونجاتو؟
درحالیکه میلرزیدم پلک هامو روی هم فشردم.
-آره حتی اونجارو. . . حاال اگر سواالت تموم شده از اینجا برو بیرون. . .
-پس اثرات لیزره. . .
اما با شنیدن جمله ی بی ربط دیگه ای از اون پسر, چشم هام رو باز کردم و
دوباره با نگاه خیره اش روی پایین تنه ام غافلگیر شدم.
حقیقتا آدم آزار دهنده ای بود.
-برای همین راست نمیکردی؟ بخاطر اشعه های لیزر و اینا
تک خند عصبی ای کردم و اینبار دست هام رو برداشتم و در یک لحظه و
بی توجه به سرمای بدنم, به سمت اون پسر احمق رفتم.
-حتما باید زبونتو بیرون بکشم و ببرم تا انقدر شعر تحویل من ندی؟
کمرش رو گرفتم و به خودم نزدیک کردم
درحالیکه عضوم رو به پایین تنه اش میمالیدم, لبهام رو روی گودی گردنش
گذاشتم و زمزمه کردم:
زود راست میکنیمنحرف کوچولو. . . من طبیعیم. . . این تویی که عالوه بر زودانزالی, خیلی
قدمی به عقب برداشتم و جلوی چشم های گشاد شده و شوک زده کوکی,
حوله ی سفیدم رو دور تنم پیچیدم و بدون حرف دیگه ای از حمام خارج
شدم و به سمت اتاقم رفتم.
احتماال بعد از دراومدن از شوک, تا مدت های زیادی همونجا قرار بود
بمونه و خودش رو از شر دیک تحریک شده اش خالص کنه.
۹.۵k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.