"𝐦𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲"
"𝐦𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲"
"ویو انالی"
دستاشو دور صورتم قاب کردو فشار داد
ته: کوچولیهه خوشگللمممم.....ناراحت نباش دیگه معذرت میخواامم
دست از سر صورتم برداشت
انا: لپااممم درد میکنه
ته:: چیکار کنم بخشیم؟
سرمو انداختم پایین لبخند پیروز مندانه ایی زدمم
و یه دفعه سرمو بالا گرفتم
انا: من همین الانشم بخشیدمم
ته: پس؟
ان: چرا همیشه کروات میزنی؟
ته: چه ربطی داره؟
انا: همیشه پیرهن شلوار کروات مشکییی
ته: مشکلش چیه؟
دستمو رو کرواتش گذاشتم و سمت خودم کشیدم
انا: هیچی خیلم خوبه
کرواتو ازش جدا کردم و چند دکمه اولو باز کردم
دوتا دستاشوو به سمت پله ها کشیدمش
ته: وایسا ببینم
انا: جونم؟
ته:فک کنم دردتو فهمیدم...
نیشم باز شد
انا: جدی ؟
به سمت خودش کشیدتم باهمو دور خودش حلقه کردو چسبوند به دیوار راه پله
ته: انگار هرzه خانم دلش تنگه
انا: معلومه که اره
فاصلمونو با برخورد لbش از بین برد
کارا داشت ادامه دار میشد که
تهیونگ جدا شد
ته: این صدا...
انا: صدایه گریه ایلاسسسس
رو زمین گذاشتتم
که دوییدیم طبقه بالا
ایلارو از رو تخت بلند کردم
انا: گریه نکنن عزیزم چیشده ..گشنت که نیست دسشووییم نکردیی چیشدهه ؟
همون موقعه اروم شد
گذاشتمش رو تخت که دوباره گریه کرد
این دفعه تهیونگ بلندش کرد که ساکت شد
انا: ببینم....نکنه به بغل کردنمون عادت کرده؟
ته: چی؟ ...نه مسخرس ..چرا
گذاشتش رو تخت که دوباره گریه کرد
ته: نه انگار عادت کرده
تو بغلم گرفتمش
انا: الیا جونم...اذیت نکن ببین همه اسباب بازیاتو میارمم فقط گریه نکننن
دوباره زد زیر گریه
ته: باشه باشهه اروم باش گریه نکن پیش خودمون بمون
به تهیونگ نگاه کردم
ته: اینم شانس ما....
.........
"ویو انالی"
دستاشو دور صورتم قاب کردو فشار داد
ته: کوچولیهه خوشگللمممم.....ناراحت نباش دیگه معذرت میخواامم
دست از سر صورتم برداشت
انا: لپااممم درد میکنه
ته:: چیکار کنم بخشیم؟
سرمو انداختم پایین لبخند پیروز مندانه ایی زدمم
و یه دفعه سرمو بالا گرفتم
انا: من همین الانشم بخشیدمم
ته: پس؟
ان: چرا همیشه کروات میزنی؟
ته: چه ربطی داره؟
انا: همیشه پیرهن شلوار کروات مشکییی
ته: مشکلش چیه؟
دستمو رو کرواتش گذاشتم و سمت خودم کشیدم
انا: هیچی خیلم خوبه
کرواتو ازش جدا کردم و چند دکمه اولو باز کردم
دوتا دستاشوو به سمت پله ها کشیدمش
ته: وایسا ببینم
انا: جونم؟
ته:فک کنم دردتو فهمیدم...
نیشم باز شد
انا: جدی ؟
به سمت خودش کشیدتم باهمو دور خودش حلقه کردو چسبوند به دیوار راه پله
ته: انگار هرzه خانم دلش تنگه
انا: معلومه که اره
فاصلمونو با برخورد لbش از بین برد
کارا داشت ادامه دار میشد که
تهیونگ جدا شد
ته: این صدا...
انا: صدایه گریه ایلاسسسس
رو زمین گذاشتتم
که دوییدیم طبقه بالا
ایلارو از رو تخت بلند کردم
انا: گریه نکنن عزیزم چیشده ..گشنت که نیست دسشووییم نکردیی چیشدهه ؟
همون موقعه اروم شد
گذاشتمش رو تخت که دوباره گریه کرد
این دفعه تهیونگ بلندش کرد که ساکت شد
انا: ببینم....نکنه به بغل کردنمون عادت کرده؟
ته: چی؟ ...نه مسخرس ..چرا
گذاشتش رو تخت که دوباره گریه کرد
ته: نه انگار عادت کرده
تو بغلم گرفتمش
انا: الیا جونم...اذیت نکن ببین همه اسباب بازیاتو میارمم فقط گریه نکننن
دوباره زد زیر گریه
ته: باشه باشهه اروم باش گریه نکن پیش خودمون بمون
به تهیونگ نگاه کردم
ته: اینم شانس ما....
.........
۲۲.۴k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.